دلسوزیهای نابه جا، کار را به تفنگ میکشاند
دلسوزیهای نابه جا، کار را به تفنگ میکشاند
یکی از این دلسوزیهای نا به جا، مسئله غذا دادن به سگ و گربه است که بلای بزرگی بر سرشان خواهد آورد. تعمیم تفکر انسان وار به حوزه حیوانات بسیار اشتباه است. مبادا فکر کنیم که همان چیزی که به ذهن انسان خطور میکند، در ذهن حیوان هم جریان دارد.
سگهای زنده یاب که با شور و حرارت و کارآیی بالا در یافتن افراد حادثه دیده در زیر آوار یا زیر بهمن کار میکنند و افراد زیادی را از مرگ نجات داده و میدهند، در بهترین حالت کار خود را یک بازی میبینند و دنبال آن جایزهای هستند که از دست مربی خود دریافت میکنند. هیچ تصوری از این که دارند جان کسی را نجات میدهند، ندارند.
دانشمندانی که در زمینه رشد معرفت و آگاهی در انسان در سالهای نخستین زندگی پژوهش میکنند، به عنوان یک روش تحقیق، کار با شمپانزه های بالغ را به عنوان مدلی برای انسانِ حداکثر سه تا چهار ساله در نظر میگیرند.
بنا بر این، در مواجهه با حیوانات باید در نظر گرفت که به لحاظ فکری حداکثر در حد و اندازه یک کودک خردسال هستند. یک کودک نوزاد در واکنش نسبت به غریبه ها و یا کسانی مورد پسندش نیست ممکن است روی خود را برگرداند و یا با دستان لطیفش وی را آرام عقب براند. سگ هر قدر هم مهربان باشد، ممکن است خیلی سریع به یک گاز انبر ۲۰ تا ۴۰ کیلوگرمی با دندانه های تیز تبدیل شود. اگر به شیوه نامناسبی تحریک شود، در استفاده از ابزارهایش برای دور کردن انسانی که به نظرش مزاحم آمده ماهر است و تصوری از این که چه صدماتی ممکن است به دیگران وارد کند، ندارد. حتی تصور مهربانی کودکان را هم باید به دقت سنجید. ویلیام گلدینگ در کتاب سالار مگس ها به تصور غلطی که از مهربانی کودکانه داریم پرداخته است. فقط یک تربیت خوب یک کودک را مهربان بار خواهد آورد، وگرنه در زدن سگ و گربه با سنگ و تفنگ ساچمه ای تردید نخواهد کرد.
وقتی در سراسر کشور بی حساب و کتاب به سگهای بی صاحب غذا میدهیم، سطح انتظار آنها را از موجودی به نام انسان بالا می بریم. آن گاه در یک زمستان برفی که گرسنگی هم فشار آورده به یک انسان عابر پرخاش خواهد کرد که چرا مثل سابق به وی غذا نمیدهد و بر اساس درجه خشمش واکنشش هم شدیدتر خواهد شد. این مسئله به ابعاد خطرناکی رسیده است و اگر یاد بگیرد که پرخاش و حمله نتیجه بخش است، نسبت به اثر بخشی آن مطابقِ آموزه های پاولوف شرطی خواهد شد.
در کانادا غذا دادن به خرس یعنی باز کردن باب حمله به انسان و دیده شده که دلفین هایی که بر خلاف انتظار غذا دریافت نکردهاند، به انسانِ قایق سواری که با کوبیدن به بدنه قایق دلفینها را جذب کرده ولی چیزی نداده، حمله کردهاند.
انسان نسبت به طبیعت موجود مهاجمی است و سگ و گربه را نیز مثل خود مهاجم به محیط زیست بارآورده و وظیفه دارد که خود این بلای انسان-ساخت را مهار کند. در طبیعت موجوداتی که در راس هرم غذایی هستند، عمدتاً زاد و ولد کمی دارند. انسان با دخالت در انتخاب طبیعیِ سگ و گربه گوشتخوار، آنها را طوری بار آورده که زاد و ولد بالایی داشته باشد.
در نیمه دوم قرن بیستم سگ و گربه از اصطبل به خانه ها نقل مکان کردند. بدون تجویز منظم دارو و واکسن و نظارت دامپزشکی بر حیوانات، خطرهای بهداشتی بزرگی در کمین انسان است. حال که نگهداری حیوانات خانگی رو به گسترش و بازگشت ناپذیر است، توصیه میشود خطر بیماریهای مشترک بین انسان دام به ویژه هاری و کیست هیداتیک در دبیرستانها به تمامی رشته های تحصیلی تدریس شود. آسیبِ سگ بی صاحب به طبیعت پایانی ندارد و اگر قرار بر مهربانی است، باید حق حیات وحش در برخورداری از غذا و قلمرو را به جد پاس داشت.
راه درست کمک و مهربانی نسبت به این حیوانات این است که غذا دادن از طریقِ مراکز نگهداری و حمایتی از سگها انجام شود و کمک های مالی به سمت و سوی آنها هدایت شود تا هم به آنها غذا بدهند و به طور منظم برنامه عقیم سازی سگ ها انجام شود. هنوز در قانون نیامده، اما غذا دادن به حیوانات بدون برنامه باید یک جرم تلقی شود.
عشایر در تعادل بین گله گوسفند و سگ، عقیده داشتند که حیوان حلال گوشت باید سیر باشد و حیوان حرام گوشت اندکی گرسنه تا تعادل بین انسان، سگ و گله گوسفند برقرار باشد. این حکمتی است که باید در جدال با جهلِ غذا دادن به حیوانات در نظر گرفته شود، در غیر این صورت زمانی خواهد رسید که جز با تفنگ نمیتوان جمعیت حیوانی دوست داشتنی مثل سگ را مهار کرد. برای خاطر خود سگها هم که شده از غذا دادن به آنها باید خودداری کرد.
* استاد تمام دانشکده دامپزشکی دانشگاه فردوسی مشهد