کهگیلویه و بویراحمد

آن تشییع بزرگ و باشکوه/ گل‌های نرگس بدرقه راهت قهرمان

خبرگزاری فارس از یاسوج؛ نسیم راوند_ ۱۳ دی ماه ۱۳۹۸ چشمهایمان را که از یک خواب شیرین باز کردیم خبری تلخ ما را متحیر می‌کند، سردار قاسم سلیمانی و همرزمانش توسط آمریکای جنایتکار در فرودگاه بغداد ناجوانمردانه به شهادت رسیده‌اند.

این خبر به سرعت در همه جا پیچیده با اینکه اشک امانت نمی‌دهد تلاش می‌کنی دنبال شایع و تکذیبش باشی اما تکذیب که نمی‌شود هیچ، لحظه به لحظه بیشتر انعکاس داده می‌شود و آنجا کمرت می‌شکند که خود سپاه پاسداران هم تایید می‌کند و ساعاتی بعد پیام رهبر انقلاب داغ این مصیبت عظیم را صد چندان می‌کند.

به عنوان یک خبرنگار هیچ‌گاه توفیق دیدار قاسم سلیمانی را نداشته‌ام اما هرازگاهی از قاب تلویزیون او را دیده‌ام، کسی که در میدان جنگ یک فرمانده بزرگ است، در سیل و حوادث یک قوت قلب و یک پدر مهربان برای فرزندان شهداء و همه بچه‌های ایران.

همین ویژگی‌ها و هزاران ویژگی دیگر سردار سلیمانی را سردار دل‌های همه مردم آزادی‌خواه جهان می‌کند و حالا در ساعاتی که ما در خواب بودیم او رفت.” در تاریخ بنویسید ما در خواب ناز بودیم که او رفت.”

شهادت قاسم سلیمانی بیشتر از سردار سلیمانی او را به جهان معرفی می‌کند حالا بچه‌های کوچک هم او را می‌شناسند، از آنها که می‌پرسم می‌گویند سردار سلیمانی یک قهرمان است آنها با وجود اینکه سن و سالی ندارند حتی می‌دانند که آمریکا که دشمن همیشه ما است سردار سلیمانی را به شهادت رسانده است.

برنامه‌های متعددی در اقصی نقاط ایران و کشور برگزار می‌شود در یک جمله باید گفت ایران در سوگ سرباز قهرمانش غرق در عزا است. تصمیم گرفتم برای ادای احترام به این سردار بزرگ و دیگر شهدای مقاومت به مراسم تشییع این قهرمان و یار وفادارش شهید پورجعفری بروم، کهگیلویه و بویراحمد به تنها جایی که نزدیک است کرمان است برای همین نامم را در لیست کاروان‌هایی که برای شرکت در مراسم به کرمان می‌رفتند نوشتم.

عصر روز قبل تشییع سردار سلیمانی در کرمان، از گلزار شهدای یاسوج به مقصد دیار کریمان راه افتادیم، اتوبوس که حرکت کرد صدای اشک و شروه لری در وصف سردار سلیمانی شروع شد و اینجاست که دیگر اشک امانت نمی‌دهد، اگر از جای دیگری آمده باشی و ندانی که چه مصیبتی بر سر این کشور آمده با خودت می‌گویی این کاروان پدر یا مادری از دست داده‌اند اما آنها فرمانده‌ای شجاع را از دست داده‌اند که هیچ‌گاه توفیق زیارت او را نداشتند.

همچنان از درون اتوبوس صدای اشک و گریه می‌آید، به نماز مغرب و عشاء که می‌رسیم آن را به جماعت برگزار کردیم و دوباره به سوی مقصد حرکت می‌کنیم، شام را میهمان نذری‌هایی بودیم که سپاه فتح برای کاروان‌هایی که به سوی کرمان می‌رفتند بودیم اما مگر میان آن همه بغض، آن همه اشک، آن دل سوخته و کمر شکسته چیزی از گلوی کسی پایین می‌رود هر کسی بغل دستی‌اش را دلداری می‌دهد تا حداقل لقمه‌ای غذایی بخورد اما بی‌فایده‌است.

کاروان اتوبوسی ما تمام شب در حرکت بود تا از مراسم عقب نمانیم، هوا کم‌کم روشن می‌شود و ما به کرمان زادگاه حاج قاسم و یار دیرینش شهید پورجعفری رسیده‌ایم مغازه‌های تعطیل و پرچم‌های عزایی که برافراشته شده‌اند اولین چیزی است که می‌بینم.

 از اتوبوس پیاده می‌شویم، باید مسیر تا میدان تشییع که طولانی به نظر می‌رسد را پیاده‌روی کنیم. جمعیت زیادی هم به مانند ما به راه افتاده و به سمت میدان می‌روند و لحظه به لحظه به سیل جمعیت پیاده افزوده می‌شود، خادمان شهدا سینی به دست از عزاداران پذیرایی می‌کنند چقدر این تصاویر و این پیاده‌روی برایم آشنا است به مانند پیاده‌روی از نجف تا کربلا می‌ماند. به راستی که ما ملت امام حسینیم.

حالا دیگر از همسفرانمان از شهر  یاسوج و استان کهگیلویه و بویراحمد جدا شدیم، هر کسی تلاش می‌کند تا سریعتر به میدان برسد.همانطور که بر سرعت گام‌هایمان می‌افزایم صدای آشنا از بلندگوهای شهر به گوش می‌رسد دقیق‌تر که می‌شویم سردار سلامی است که وعده انتقام می‌دهد دوباره بغض امانمان را می‌برد اما الان زمان گریه کردن نیست باید برویم تا برسیم.

جمعیت زیادی با دسته گل‌های نرگس برای تشییع آمده‌اند و به زور می‌شود از میان آنها گذشت اما تلاشمان را می‌کنیم و رد می‌شویم هر لحظه که جلوتر می‌رود جمعیت شلوغ‌تر و فشرده‌تر می‌شود به نظر می‌رسد که به میدان مراسم رسیده‌ایم مداحان در حال مداحی هستند و مردمی که برای این مصیبت بزرگ به سر و سینه می‌زدند در میان آن شلوغی کاروان شهدا دیده می‌شوند دستم را بالا می‌برم و به شهدای مقاومت عرض ادب می‌کنم.

فضای غیرقابل وصفی در آن روز سرد زمستانی کرمان حاکم است حالا دیگر از چشمهایمان اشک که نه خون جاری است از عمق جان و سوز دل فریاد انتقام سر می‌دهیم، جمعیت فشرده‌تر می‌شود و کاروان شهدا به سوی گلزار شهدا از جمعیت دور و دورتر می‌شود. “ای کاروان آهسته رو آرام جانم می‌رود آن دل که در سینه می‌تپد با دل‌ستانم می‌رود”.

هنوز از سوز دل در حال اشک ریختن هستیم که خبر می‌رسد عده‌ای به دلیل فشردگی جمعیت به شهادت رسیدند، عده‌ای می‌گفتند آنهایی را که دیدند جان دادند دست بر سینه به حاج قاسم سلام می‌دادند بعد به شهادت می‌رسیدند.برای ما امکان رفتن به گلزار شهدای کرمان نیست چون سیل زیادی از عاشقان به شهدای مقاومت آنجا هستند و ما به سوی اتوبوس بازمی‌گردیم و منتظر همسفرانمان می‌مانیم تا بازگردند.هوا رو به تاریکی می‌رود خبر می‌رسد که پیکر شهدا به خاک سپرده نشدند.

تا بازگشت همسفرانمان میهمان یک خانواده خونگرم کرمانی می‌شویم و با آنکه خود بیماری را تیمار می‌کنند جمعیت زیاد ما را هم پذیرفتند، ساعت ۹ یا ۱۰ شب زمان حرکت فرا می‌رسد همه به سلامت آمدند و باید به یاسوج بازگردیم قبل از اینکه سوار خودرو شویم رو به گلزار شهدای کرمان به مقام شامخ همه شهدای خصوصا شهید سلیمانی و یار صدیقش شهید پورجعفری ادای احترام کردیم و عازم یاسوج شدیم.

اذان صبح بود که از طریق برنامه تلوبیون و کانال شبکه خبر متوجه شدیم که شهدای مقاومت در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شدند و ایران به پایگاه عین‌الاسد حمله کرده است صدای سلام و صلوات و اشک و ناله دوباره بلند می‌شود.گل‌های نرگس بدرقه راهت قهرمان.

انتهای پیام/82024/ر


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا