پایان قصه آزاد چه میشود؟/ داستان هنوز ادامه دارد
خبرگزاری فارس – رشت – فاطمه احمدی؛ ۲۸ آذر ماه ۱۴۰۰ بود، همین چند روز گذشته که بالاخره پس از کشوقوسهای فراوان و تردیدها برای نخستین بار در تاریخ مطالبهگری رسانههای استان گیلان! صدای مردم محله آزاد (اینجا بخوانید) را از خبرگزاری فارس گیلان به گوش مردم و مسؤولان رساندیم.
محلهای که با وجود پیشانی رشت بودن هنوز از ابتداییترین نیازها و امکانات آن هم در رشت که کلانشهری توسعه یافته است محروم بوده و با مشکلات عدیدهای دست وپنجه نرم میکند.
چند روز پس از انتشار گزارش و بازتاب خوبش در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی و نیز مردم محل، گروهی از جوانان رشت که در کار جهادی و پژوهشی دستی بر آتش داشتند تماس گرفتند و خواهان دریافت اطلاعات بیشتر برای در دست گرفتن اقدامات فرهنگی و عمرانی منطقه شدند.
ارائه گزارشی از راهکارهای قابلاجرا و نیز مطالبات تخصصی از مسؤولان امر و پیشنهاداتی منطقی و درست برای اجرای اقدامات فرهنگی برای منطقه آزاد از مواردی بود که در نشست تخصصی خبرگزاری فارس گیلان و این گروه مطالبهگر که در شهرستان رشت با نام زبرالحدید میشناسیم مطرح شد و چنان برایم امیدآفرین بود که پسازآن نفس عمیق و راحتی کشیدم به امید آینده روشن برای آزاد.
چند روز گذشت، گروه زبرالحدید هم مستندی درباره محمدجواد قصه ما ساخت که تمرکزش بر آرزوهای این نوجوان پر از استعداد و خوشصحبت بود، همانی که در گزارش اولیه فارس با زبان کودکانه و زیبایش چشمها و گوشها را محو خود کرد (اینجا ببینید) محمدجوادی که میخواهم این بار نامش را «منجی آزاد» بگذارم، که اگر نبود لحن شیرین و بیان شیوایش که بدون ترس و واهمه صدای مردم محلهاش شد؛ شاید صدای آزاد رها نمیشد و در کوچهپسکوچههای این شهر نمیپیچید.
مشکلات آزاد در تاریخ رشت در حال فراموشی بود!
این مستند هم مانند گزارش قبلی ما در فارس به سهم خود سروصدایی ایجاد کرد و دل مردم را لرزاند و بار دیگر تلنگری به مسؤولان مربوطه زد تا جایی که در روز جمعه، سوم دی ماه ۱۴۰۰ شهردار کلانشهر رشت و هیئت همراهش که متشکل از شهردار منطقه و سایر مسؤولان مربوطه در بدنه شهرداری و رئیس کمیسیون فرهنگی رشت بودند در زیر بارش باران بهطور مفصل از منطقه بازدید کردند و در جریان تمامی امور و مشکلات آزاد که در تاریخ رشت در حال فراموشی بود قرار گرفتند.
بازدید از محله و ملاقات با امام جماعت جوان
به همراه گروه جهادی و دبیر جبهه فرهنگی انقلاب گیلان، سری به پایگاه مقاومت بسیج محل زدیم، طلبه جوانی همت کرده بود و مسؤولیت امور فرهنگی و تربیتی منطقه را عهدهدار شد، جوانی دهه هفتادی که همت و تلاشش و کارنامه خوبی که در سایر گروههای جهادی داشت نوید روزهای خوبی را برای جذب جوانان و نوجوانان منطقه به مسجد و هیئت و پایگاه بسیج میداد.
گفتوگو و معاشرتی کردیم و امیدوار به روزهای خوب آیندهای که در انتظار آزاد بود، دست در دست هم گذاشتیم تا هر مجموعهای گوشهای از کار را بر عهده بگیرد و ما هم هر بار در رسانهمان صدای بیصدایان باشیم و مطالبهگر، چراکه محلهای که در طی سالهای پس از انقلاب رها شده بود را یکنفره و بهیکباره نمیتوانستیم از نو بسازیم، باید قدمبهقدم و با قدمهای محکم و درست پیش میرفتیم تا به منزل مقصود برسیم.
پایگاه بسیج هم نصفهنیمه بود
همینطور که آقایان و مسؤولان گرم صحبت بودند، از نقاط مختلف پایگاه بسیج دیدن کردم، ساختمانی که از کودکی خاطرات خوشی را در آنجا داشتم، مادرم یکی از مدرسان هنری و خواهرم مسؤولیت بخشی از کار اجرایی را عهدهدار بودند و آنجا شاید بتوان گفت خانه دومی برای کودکیهایم بود و بعد که پا در سنین جوانی گذاشتم خودم هم شده بودم پای ثابت آموزش.
اما این پایگاه خودش نیازمند تکمیل و بازسازی بود، بچههای جهادی خودشان آتش به اختیار داشتند ساختمانش را میساختند اما نیاز به حمایت و کمکهای مسؤولان سپاه و سایر ارگانها بود تا ازنظر مالی بتوانند زودتر ساختمان را برای حضور جوانان محله آماده کنند تا بازهم سروصدای بچهها درب و دیوارهای پایگاه که متبرک به نام پایگاه مقاومت بسیج آقا سید احمد خمینی است را هم بخنداند؛ باور کنید اشیاء هم میفهمند و زنده میشوند.
اما همین پایگاه هم از محل دور است و شاید بسیاری از جوانان به دلیل دوری مسافت در این پایگاه حضور نداشتند چه بسا تعدد مراکز بسیج و مؤسسات فرهنگی میتواند در گردآوری نوجوانان محلی که تعداد خانوارهای زیادی هم دارد نیز مؤثرتر باشد و این همدلی و همافزایی نیروهای جهادیِ فرهنگی در ساماندهی فرهنگی و اجتماعی منطقه خصوصاََ کنترل و ریشه کن کردن معضل اعتیاد و ایاد امنیت برای مردم منطقه کارآمدتر نیز باشد.
مردم منطقه شهردارشان را دیدند
کمکم شهردار رشت نیز به جمع اضافه شد، باران شدت گرفته بود ولی به همراه سایرین، محله به محله آزاد و آج بیشه را پیاده طی کردیم، شهردار با برخی از مردم گفتوگو کرد و مردم مشکلاتشان را مستقیماً به گوش شهردار رساندند، ما هم که خبرنگار بودیم و در پی یافتن سوژه، بار دیگر رودخانه کوچه شهید خونگرم را که سیاهی ریختن فاضلاب شهری به درونش زلالی آب را کدر کرده بود و نبود امنیت کافی توجهم را به خود جلب کرد، با چند تن از مردم منطقه گفتوگو کردم؛ میگفتند باریکی جاده و نبود حفاظ بین جاده و رودخانه اقلاً جان دو سه کودک را که به رودخانه افتادهاند گرفته و تعداد سقوط اتومبیلها به رودخانه بسیار زیاد است.
مشکل ساکنین محله خونگرم عدم لایروبی رودخانه و سرازیری فاصلابی است که بوی تعفن آن موجب آزار و اذیت همسایهها شده و موجب بیماریهای خطرناکی نیز خصوصاََ برای بچههایی که دائماََ در حالی بازی در کوچه هستند نیز میشود، بنابراین علاوه بر مسؤولان عمران شهرداری رشت پای اداره آب و فاضلاب استان هم باید به کوچه خونگرم باز شود.
باریکی جاده و نبود حفاظ بین جاه و رودخانه اقلاً جا دو سه کودک را که به رودخانه افتادهاند گرفته بود!
همانطور که در گزارش ابتدایی هم بیان کردیم، نبود فاضلاب شهری، آسفالت نبودن کوچهها، نداشتن نام در کوچهها و بنبستها و از همه مهمتر معضل بزرگ اعتیاد نیز از موارد متعددی است که در طی این سالها به آن بیتوجهی شده و ترمیمش کار یکنهاد و سازمان نیست بلکه همتی جمعی و همافزایی مدیران را میطلبد.
اما این همه ماجرا نبود …
قرار بود پس از بازدید از منطقه، شهردار سری به محمدجواد بزند تا بابت تمامروزهای تلخی که بر محمدجواد قصه و سایر مردم منطقه آزاد و مناطق حاشیه رشت گذشته به سهم خود از آنها عذرخواهی کرده و قول تحقق آرزوهای محمدجواد را بدهد، اما قصه این بود که آمدیم ثواب کنیم ولی کباب شد …
به انحای مختلف پسرش را تهدید کرده بودند و انگ جاسوسی منطقه را به او زده بودند، چه کسانی؟ خلافکارهای محل که میترسیدند با حضور مسؤولان و بسیجیها منطقه برایشان ناامن شود!
بچهها هرچقدر با محمدجواد تماس میگرفتند پاسخی دریافت نمیکردند تا اینکه گفت پدرش اجازه مصاحبه را نمیدهد و پذیرای شهردار و هیچکسی هم نیستند! با یکی دو نفر از دوستان قبل از شهردار راهی منزل محمدجواد شدیم اما پیشبینیمان درست از آب درآمد، پدرش میگفت از وقتی مستند محمدجواد پخششده میترسم برایش ناامنی ایجاد شود، به انحای مختلف پسرش را تهدید کرده بودند و انگ جاسوسی منطقه را به او زده بودند، چه کسانی؟ خلافکارهای محل که میترسیدند با حضور مسؤولان و بسیجیها منطقه برایشان ناامن شود.
بله، معضل اعتیاد و حضور امن قاچاقچیها و خلافکاران در منطقه احتمال برخوردشان را با مایی که خواستهمان حل مشکلات منطقه بود را میداد اما نه اینگونه که تهدیدی برای پسربچهای باشد که رؤیایش ساختن آیندهای روشن بود، هنوز حتی در حین نگارش این گزارش چشمهای محمدجواد را تصور میکنم که چه ترس و اضطرابی داشت، شاید گمان میکرد این تهدیدها امیدش را برای ساختن آزادی زیبا ناامید کرده، پس برای امیدهای محمدجوادها نباید ناامید شویم و بترسیم و پا پس بکشیم.
باید حضورمان را ادامه داده و پای سایر مسؤولان را نیز به آزاد باز کنیم، از مسؤولان شهری و مدیران ادارات کل گرفته تا نمایندگان و حتی دستگاه قضا چراکه راهحل این ماجرا ناامن کردن منطقه برای خلافکاران و فروشندگان مواد مخدری است که آزاد را مأمنی برای خود میدانند که میتوان در آن آقایی کرد و آزاد بود، اما این آزادی حقشان نیست و نخواهد بود.
انتهای پیام/۸۴۰۰۷/ع