اجتماعی

وضعیت آوارگان فلسطینی در اردوگاه رفح ؛فرار از مرگ به مرگ

وضعیت آوارگان فلسطینی در اردوگاه رفح ؛فرار از مرگ به مرگ

به گزارش recive،در میانه راه، بین همه این گذشتن‌ها، مرگ همه‌جا بوده. مرگ، تنها واقعیت موجودی که انسان هرکار کرده نتوانسته راهی برای رد کردنش پیدا کند، از هشت‌ماه گذشته، از هفتم اکتبر سال گذشته، از آغاز جنگ میان اسرائیل و حماس ۳۶ هزار و ۳۷۹ نفر را دنبال کرده و در دام چسبنده‌اش انداخته است.

هم میهن در گزارشی نوشت:آنها که زنده مانده‌اند، بین گذشتن و رفتن‌های پیوسته، بارها قامت بلند مرگ را دور زده و با هر آنچه دم دست‌شان بوده، خودشان را به اردوگاه‌ها رسانده‌اند. بعدها ماموران سازمان ملل، فراریان مرگ را روی هم جمع کرده و گفته‌اند فقط یک میلیون و ۴۰۰ هزار نفرشان با هم در اردوگاه رفح، مرکز استان رفح، جایی در نزدیکی مرز مصر زندگی می‌کنند؛ در میان انبوه جمعیت، درد و البته مرگ. هیئت پرهیبت مرگ، با سایه‌ای گسترده، آنجا هم آنها را دنبال کرده. آنقدر سمج که درنهایت توانسته در شبی ساکت و به‌ظاهر آرام، در حمله‌ای غافلگیرکننده بر سر ساکنان آوارگان فرود بیاید و آدم‌ها را، بچه‌ها را، بیش از ۵۰ نفر را در آتش بسوزاند و بعد با خودش ببرد.

دعاء ابوطعیمه و احمدالدنف، دو خبرنگار فلسطینی که تا قبل از پاییز پارسال در سرزمین‌شان کار می‌کردند و توانسته بودند برای مدتی با خیال آرام رها از مرگ به خواب بروند و حالا در رفح با بچه‌های آواره بازی می‌کنند، از آنها ویدئو می‌گیرند و در برابر نیست‌شدن مقاومت می‌کنند، آن شب دیده‌اند که چطور خمپاره‌ها، این منادیان مرگ، بر سر چادرها و پناهگاه‌ها ریخته‌اند و تبدیل به آتش شده‌اند.

آن شب، آتش، رابط میان زمین و آسمان بوده. مثل همه هشت‌ماه گذشته. آتش از آسمان به چادر کودکانی ریخته که همین دیروزش، دعاء از آنها فیلم گرفته و خنده‌هایشان را به دنیا مخابره کرده بود. بچه‌ها در آن فیلم لبخندهای زیبا داشتند، اسم‌های عربی، موهای فرفری، لپ‌هایی سرخ، چشم‌های سبز، صورت‌هایی کوچک و آرزوهای بزرگ. دعاء آن شب با چشم‌هایش دیده که بازیگران کوچک فیلم کوتاهش زنده‌زنده در آتش سوخته‌اند. دیده سرهای پدران آنها از تن‌شان جدا شده و مادران‌شان با دامن‌هایی سرخ، هروله‌کنان دور خودشان چرخیده‌اند. دعاء آنجا دیگر نتوانسته فیلم بگیرد. از این چادر به آن چادر رفته و دست و پاهای قطع‌شده، سرهای بریده و بدن‌های چاک‌چاک را از جلوی چشم بچه‌ها جمع کرده است. آن شب دعاء ابوطعیمه دقیقاً چه حالی داشت؟

«چون طفل دوان از پی گنجشک پریده»

دعاء به سختی توانسته راهی برای پاسخ دادن به سوالات پیدا کند. گفت‌وگو با ساکنان غزه و رفح ماه‌هاست که سخت شده. بعد از چند روز تلاش، راه ارتباطی با چند نفر از آوارگان فلسطینی پیدا می‌شود؛ گفت‌وگویی سخت میان خبرنگار «هم‌میهن» و خبرنگار شناخته‌شده فلسطینی، دعاء ابوطعیمه.

دعاء می‌گوید نمی‌تواند میزان دردی را که مردم هر روز در رفح «زندگی» می‌کنند، توصیف کند. «در حال فرار از مرگ به مرگ.» رفح، پناهگاه آخر مردم غزه، حالا آنقدر ناامن شده که آنها مجبور به رفتن از آن شده‌اند و نمی‌دانند تا چه اندازه اشغالگری، مکان‌های دیگر را هم ممکن است از آنها بگیرد.

دعاء وقتی می‌خواهد از لحظه بمباران اردوگاه رفح بگوید از دو کلمه نزدیک به هم استفاده می‌کند؛ دردناک و وحشتناک. او صحنه‌هایی از گریه کودکان را به یاد می‌آورد درحالی‌که در آتش می‌سوختند و اجساد بدون سر را درحالی‌که همه‌جا دیده می‌شدند. همه اینها در سایه نبود هیچ امکاناتی برای نجات مصدومان حتی آمبولانس بود.

دعاء می‌گوید این آتش‌افروزی، اردوگاه را به‌صورت کاملاً عمدی بمباران کرد، درحالی‌که شهروندان خواب بودند و بمباران، آن آرامش شب را به جیغ‌زنان و گریه کودکان تبدیل کرد. آنها نمی‌دانستند چه اتفاقی دارد می‌افتد و سوال‌شان این بود که آیا اساساً بمباران اردوگاه آوارگان عقلانی است؟ «همه در حالتی از شوک بودند و هیچ‌کس نمی‌دانست چه باید بکند و کجا باید برود.» آن شب هیچ بیمارستانی مصدومان را پذیرش نمی‌کرد، هیچ دفاعی وجود نداشت و حتی راه‌ها برای کمک‌های انسانی بسته بود. «اینجا هرکدام از آدم‌ها منتظر نوبت‌شانند که بمیرند.»

همان شب خبرگزاری‌ها خبر دادند، بیمارستان‌ها و درمانگاه‌های رفح مثل بیمارستان صحرایی قدس که توسط جمعیت هلال‌احمر فلسطین (PRCS) اداره می‌شود، بیمارستان کویتی و دو درمانگاه نتوانستند بیماری را پذیرش کنند و از کار افتاده‌اند. آن شب بیش از ۲۰۰ زخمی روی دست آوارگان فلسطینی ماندند درحالی‌که مرگ همان حوالی پرسه می‌زد و آنها که توانستند از دست او فرار کنند، با انبوه مشکلات، افزون بر غم از دست دادن، به زندگی ادامه می‌دهند. دعاء می‌گوید، بعضی از زخمی‌ها به‌دلیل شدت آتش‌سوزی و سوختگی و تعدادی هم به‌دلیل ترکش‌هایی که از موشک‌ها وارد بدن‌شان شده است، همچنان در وضعیت بحرانی‌اند.

او درعین‌حال نمی‌تواند حجم درد و رنج‌هایی که زنان بازمانده برای داشتن کوچکترین نیازهای ماهانه‌شان می‌کشند، توصیف کند. تعداد زیادی از زنان هیچ وسایلی برای عادت ماهانه‌شان پیدا نمی‌کنند، این مسئله، برای آنها بیماری‌های زیادی را ایجاد می‌کند و هیچ مُسکنی برای دردهای آنها وجود ندارد. «متاسفانه بیشتر بیماری‌هایی که زنان به آن مبتلا می‌شوند و به آن توجهی هم نمی‌شود، بیماری‌های زنانه مثل قارچ و التهابات دستگاه تناسلی است که به‌دلیل کمبود دستشویی و استفاده هزاران آواره از یک حمام است. این بیماری‌های دردناک به‌راحتی منتشر می‌شود و هیچ‌جای تمیز و درمانی برای آنها وجود ندارد. حتی بعضی از بیماری‌ها به خاطر کمبود پوشک و گرانی آن برای بچه‌ها ایجاد می‌شود و مادران مجبور می‌شوند چندین‌بار از یک پوشک استفاده کنند و آن را برای بچه‌های خود تعویض نکنند. حتی من ویدئویی دارم از دختربچه‌ای که به‌دلیل ابتلا به قارچ‌های دستگاه تناسلی به سختی راه می‌رود و درد می‌کشد.»

دیدن ویدئویی که دعاء از این دختربچه فرستاده درحالی‌که دست‌هایش را جلویش گرفته، اخم‌هایش را توی هم کرده و به‌شدت درد می‌کشد، سخت است.

اوایل ماه می، پیش از حمله دوباره اسرائیل به رفح در چند روز پیش، بخش زنان سازمان ‌ملل نظرسنجی‌ای از این شهر منتشر کرد که نتایجش نشان از عمق ناامیدی و سرخوردگی از نظر جسمی و روانی زنان دارد. در این نظرسنجی ۹۳ درصد از زنانی که با آنها مصاحبه شده، گفته‌اند در خانه‌های خود یا مکان‌هایی که به‌عنوان آواره در آن زندگی می‌کنند، احساس ناامنی می‌کنند و بیش از نیمی از آنها از نظر شرایط پزشکی نیاز به توجه فوری دارند.

در این گزارش آمده، خطر قریب‌الوقوع مرگ و جراحت در میان ۷۰۰ هزار زن در رفح با هر تهاجم زمینی تشدید خواهد شد، چون آنها جایی برای فرار از بمباران و کشتار ندارند. بیش از ۱۰ هزار زن از آغاز جنگ در غزه کشته شده‌اند که از میان آنها ۶ هزار نفر مادر بوده‌اند و ۱۹ هزار کودک یتیم را پشت سر گذاشته‌اند. همانطور که یک زن ۴۵ ساله می‌گوید:‌ «هیچ ایمنی و احساس امنیتی وجود ندارد. من برای زندگی خود، شوهرم و فرزندانم نگرانم. حتی اگر بخواهم در مورد آن صحبت هم کنم، نمی‌توانم ترسم از زندگی در اینجا را توصیف کنم.»

داده‌های نظرسنجی بخش زنان سازمان ملل، واقعیات آسیب‌زای زندگی زنان در رفح را روشن می‌کند: بیش از ۸۰ درصد از زنان احساس افسردگی دارند، ۶۶ درصد نمی‌توانند بخوابند و بیش از ۷۰ درصد دارای اضطراب و کابوس‌های شدیدند. بیش از نیمی از زنان مورد بررسی (۵۱ درصد)، از ابتدای جنگ دارای مشکلات پزشکی‌اند که نیاز به مراقبت فوری پزشکی دارند و ۶۲ درصد قادر به پرداخت هزینه مراقبت‌های پزشکی لازم نیستند. بیش از ۶ نفر از ۱۰ زن مورد مصاحبه که در حال حاضر باردارند یا از ۷ اکتبر باردار بوده‌اند، عوارضی مانند عفونت مجاری ادراری را گزارش کرده‌اند. ۸۰ درصد دچار کم‌خونی،۳۰ درصد زایمان زودرس و ۵۰ درصد اختلالات فشار خون بالا دارند.

در خانوارهای دارای مادران شیرده، ۷۲ درصد گزارش کرده‌اند که در تغذیه با شیر مادر و تامین نیازهای تغذیه‌ای نوزادان چالش‌هایی وجود دارد. در این گزارش آمده است که زنان در رفح برای محافظت از وضعیت جسمی و روانی فرزندان خود تلاش می‌کنند، درحالی‌که بارهای مراقبتی و مسئولیت‌های خانگی را هم بر دوش می‌کشند، به‌ویژه در چادرها و خانه‌های پرجمعیت: «۸ نفر از ۱۰ نفر (۷۹ درصد) از پاسخ‌دهندگان زن و مرد گفته‌اند که مادران نسبت به مردان مسئولیت بیشتری را برای ارائه حمایت عاطفی از اعضای بزرگسال خانواده و کودکان برعهده می‌گیرند. زنان و دختران در رفح، مانند سایر مناطق غزه، در حال حاضر در وضعیت ناامیدی و ترس دائمی‌اند.»

بخش زنان سازمان ملل خواستار اجرای قطعنامه ۲۷۲۸ (۲۰۲۴) شورای امنیت سازمان ملل متحد در ۲۵ مارس ۲۰۲۴ شده که خواستار آتش‌بس فوری، آزادی همه گروگان‌ها و دسترسی ایمن و بدون مانع به کمک‌های بشردوستانه است.

غیر از زنان، مردان هم با مشکلات زیادی روبه‌رو شده‌اند. دعاء می‌گوید، مردان در رفح در مقابل خواسته‌های بچه‌هایشان کاملاً ناتوانند. بچه‌ها اشتیاق زیادی برای بازی، شیرینی، غذا و… دارند اما پدران‌شان حسرت و غم زیادی در چشم‌هایشان است درحالی‌که کاری از دست‌شان برنمی‌آید. آنها منتظر کمک‌های داوطلبان‌اند که بتوانند به بچه‌هایشان غذا دهند. «هیچ راهی برای نجات نداریم و روزهای باقیمانده‌مان انگشت‌شمار شده است.»

دعاء این جنگ طولانی را با خسارت‌های زیادی از نظر روانی و مالی به مردم توصیف می‌کند. مردم غزه پیش از این هم وضع مادی سخت و بدی داشتند و اغلب با درآمدهای روزمزد کمی زندگی می‌کردند که بخشی از آن مربوط به خرج خانه، کمک به بچه‌ها در ازدواج و… بود، اما وقتی جنگ شروع شد مردم همان پس‌اندازهای بسیار کم خود را هم خرج کردند. مثلاً در یک‌روز یک‌وعده غذا می‌خوردند یا اگر لباس یا کفش‌شان پاره می‌شد آن را تعمیر می‌کردند و نمی‌توانستند چیز جدیدی بخرند. وقتی جنگ شد و همه‌چیز گران شد و پس‌اندازهایشان هم تمام شد، خیلی از آنها به کارهای دیگری روی آوردند.

«مثلاً مهندسی را می‌بینی که شیرینی می‌فروشد یا یک وکیل که هیزم جمع می‌کند و می‌فروشد یا تاجری که کفش‌ها را تعمیر می‌کند، با قیمت‌های بسیار پایین؛ فقط برای اینکه غذای روزانه خود را تامین کند تا از گرسنگی نمیرند.» سلما، یکی از زنان جوانی بود که توانست در رفح نماند و به کشور امنی برود. چطور توانست و چه کسانی بازماندند؟

«رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده»

سه‌روز طول می‌کشد تا سلما بتواند پاسخ پیام‌ها را از راه دور بدهد. از کشوری امن که برای درس خواندن به آنجا رفته و نمی‌خواهد خوانندگانِ حرف‌هایش بدانند کجا. سلما پدر و مادرش را در غزه پشت سر گذاشت و رفت. در هفته اول جنگ، آنها در خانه سلما در شهر غزه اقامت داشتند، شهر اما کاملاً نابسامان بود، ناامن و همین شروع ماجرای جابه‌جایی بود؛ از مکانی به مکان دیگر. «بنابراین آنها به خانه پدربزرگ و مادربزرگ من نقل مکان کردند. آنها برای مدتی با مادربزرگم که روی ویلچر است، در آنجا ماندند و پدرم مجبور بود در زمان‌های نقل مکان کردن، او را در آغوش بگیرد چون آنها نمی‌توانستند ویلچر را با خود ببرند و باید موضوعات دیگری مثل غذا را در اولویت قرار می‌دادند.»

سلما از هفته دوم جنگ از خودش می‌پرسید آنها که از مردم خواسته‌اند از یک مکان به مکان دیگر بروند، دقیقاً کجا منظورشان بوده؟ درحالی‌که هیچ نوع پناهگاهی در غزه وجود ندارد و تاکنون بیش از ۸۰ درصد ساختمان‌های مسکونی در غزه بمباران شده‌اند. آنجا حالا حتی دیواری هم وجود ندارد که مردم را از بمباران محافظت کند. دیواری هم اگر باشد، سست است. گفته‌اند به اردوگاه بروید؟ اردوگاه هم زیر آتش است. «مانند آنچه در رفح رخ داد، بنابراین اینکه کجا باید بروند هم پرسشی دشوار است.»

سلما شش‌ماه به پدر و مادرش التماس کرد که از غزه بروند. آنها نمی‌خواستند خانه خود را ترک کنند، اما چاره دیگری نبود. در این جابه‌جایی، وضعیت وحشتناک بود، هیچ نوع حمل‌ونقلی وجود نداشت؛ جز چهارپایان و کالسکه یا مانند آن، همین. کمر مادر سلما مشکل دارد و حتی از همین وسایل حمل‌ونقل هم نمی‌تواند استفاده کند. یا مثلاً روزی بوده که آنها باید چند کیلومتر راه می‌رفتند و شرایط آب و هوا مساعد نبوده. مادر او هیچ نوع مُسکنی برای کمرش نداشت و هیچ دارویی در مسیر نبود. «من داروهای مُسکن زیادی در اطرافم دارم اما نمی‌توانم به مادرم بدهم.»

گذشتن و رفتن پیوسته، سرنوشت خانواده سلما هم بود. رفتنی که سرانجامش به رفح می‌رسید. در رفح، آنها بارها از جایی به مکان دیگر نقل مکان کرده‌اند و سعی در یافتن یک منطقه امن دارند. پدر و مادر سلما یک هفته در یک گاراژ ماندند و این بدترین لحظات برای آنها بوده؛ در شرایطی سخت‌تر و خشن‌تر. پدر و مادر سلما هر دو در انجمن محلی کار می‌کنند، هنوز و همچنان در شرایط اضطراری. «آنها تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا کمک‌هایی را به دست آورند و تا جایی که می‌توانند به اطرافیان‌شان کمک کنند. اما مشکل این است که کمک‌های زیادی وارد غزه نمی‌شد. بنابراین گاهی که با والدینم صحبت می‌کردم، از صحبت‌شان می‌فهمیدم که مدت‌هاست به آنها غذا نرسیده.»

همین چندوقت پیش، یک شب سلما با پدر و مادرش تلفنی صحبت می‌کرد، درحالی‌که خودش در رستورانی نشسته بود. صدای پدر و مادر سلما گرسنه بود. چه چیز می‌تواند از گرسنگی پدر و مادرت سخت‌تر باشد، درحالی‌که خودت در رستورانی نشسته‌ای و غذایی که سفارش داده‌ای به زودی روی میزت حاضر است؟ «آنها بدون غذا و گرسنه خوابیده بودند. من هم نتوانستم غذایی بخورم و مدتی است که خوردن قهوه را قطع کرده‌ام چون خانواده‌ام قهوه آنجا پیدا نمی‌کنند و می‌دانم که چقدر آن را دوست دارند.»

سلما هرگز فکرش را هم نمی‌کرد که ممکن است نزدیک به ۴۰ هزار نفر از مردم غزه توسط نیروهای اشغالگر اسرائیل کشته شوند. «آنچه در حال رخ‌دادن است، کاملاً دور از ذهن است به‌معنای واقعی کلمه. حتی افرادی که در حال زندگی‌اند، تصور و توان بیان شدت این اتفاق برایشان دور از ذهن است. آنها هنوز آنچه را که در حال اتفاق افتادن است، باور نمی‌کنند.»

سلما می‌گوید از اینکه هنوز پدر و مادر دارد، می‌تواند گاهی به آنها گوش دهد و با آنها حرف بزند، راضی است. پدر و مادر سلما هر چندروز یک‌بار به او درباره آنچه از سر گذرانده‌اند، می‌گویند و اینکه چگونه مردم در خیابان‌ها مرده‌اند. اینکه همه‌جا پر از کشته‌شدگان است. هر کجا نگاه کنی: «ما هرگز فکر نمی‌کردیم شاهد هیچ اقدامی از سوی سازمان و نهادهای بین‌المللی برای متوقف‌کردن این شرایط نباشیم، شرایطی که هر روز تشدید می‌شود؛ آنقدر شدید که تعداد زیادی از مردم بمیرند. این غیرقابل قبول و بسیار تأسف‌بار است.»

ساکنان رفح می‌گویند کمک‌هایی که یا از طریق گذرگاه رفح وارد غزه شده است یا کمک‌هایی که توسط هواپیماها پرتاب شده، گاه یکی دیگر از دست‌های مرگ بوده‌اند؛ برخی مردم در راه گرفتن این کمک‌های آسمانی، زیر آنها گیر کرده و کشته شده‌اند. کمک‌هایی که برای بیش از یک‌میلیون نفر ساکن در رفح کافی نیست. «مردم هنوز از گرسنگی می‌میرند.»

سلما سوال می‌کند: خانه چیست؟ وقتی خانه ترسناک و خطرناک است، ممکن است در آن بمیرید و در عین حال جای دیگری برای رفتن وجود ندارد. پس خانه کجاست؟

«ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده»

احمد الدنف، عکاس اسکای‌نیوز عربی، در جملاتی کوتاه به «هم‌میهن» جواب می‌دهد. او شب هجوم به رفح را شب بسیار ترسناکی توصیف می‌کند. او و خیلی از شاهدان عینی می‌گویند، آن شب را هیچ‌وقت فراموش نخواهند کرد. یک شب پر از خشونت و خون. آن حمله‌های ناگهانی در سکوت شب شروع شد و بمباران مستمر ادامه داشت؛ «در یک شب به نظر آرام و ساکت این اتفاقات افتاد، در جایی که ما در آن زندگی می‌کنیم.»

احمد می‌گوید که وضعیت سلامتی و درمان آوارگان فلسطینی در رفح، مشکلات زیادی دارد. هیچ بیمارستان فعالی نیست. دارو و تجهیزات پزشکی به‌شدت کم است و موجب شده درمان بیماران و حتی کسانی که زخم‌های سطحی دارند، سخت شود. آلودگی و کمبود آب تمیز و بهداشتی یکی از دیگر از مشکلات است، به‌ویژه برای کودکان و مادران. کسانی که از این حمله‌های شدید نجات پیدا کردند و احمد آنها را از نزدیک دیده، با شرایط سخت و دردناکی مواجهند؛ به‌طوری‌که صبح روز بعد، خیلی از آنها تصمیم مخاطره‌آمیزی گرفتند و آن هم این بود که اردوگاه را برای پیدا کردن جای امن ترک کنند.

آنها این تصمیم را بعد از آن گرفتند که برایشان مشخص شد جایی که قرار بود برایشان امن باشد، به‌هیچ‌وجه امن نیست. این حمله دردناک که حتی مسئولان اسرائیل آن را «یک اشتباه غم‌انگیز» دانسته‌اند، موجب شد که آنها تصمیم خروج یا فرار از منطقه بگیرند. احمد از فعالیت مؤسسات جهانی هم می‌گوید: «آنها تلاش‌های زیادی برای کمک به این آوارگان کردند؛ این مؤسسات بیشتر در حوزه حمایت‌های اساسی کار می‌کنند و تلاش زیادی برای کمک به این افراد کردند. به آنها وعده‌های غذایی فوری و… دادند. این مؤسسات تلاش می‌کنند برای اینکه بتوانند حمایت‌های مستمرشان را ادامه دهند؛ در سایه مشکلاتی که در آینده ممکن است برایشان ایجاد شود.»

احمد از آنچه فعالان خارج از فلسطین این چندروز درباره رفح نوشته‌اند خبر دارد؟ آنچه بر ایرانی‌های خواستار رفع شرایط غیرانسانی گذشته، شبیه به چه موقعیتی بوده است؟

«گرگ دهن‌آلوده یوسف ندریده»

امین یکی از ایرانی‌هایی است که در روزهای گذشته هرچه بیشتر درباره آوارگان فلسطینی در رفح نوشته، بیشتر پیام‌های عجیب گرفته؛ از نظر او موضع‌گیری در برابر جنایت اسرائیل در رفح، اساساً واکنشی انسانی است فارغ از آنکه موضع دولت‌ها و سیاستمداران در این باره چیست و تفاوت مردم عادی و سیاست مردمی با سیاست رسمی دولت‌ها در همین است که ملاحظات سیاست‌ورزانه رسمی و مناسبات روابط بین‌الملل در آن جایی ندارد و برای دفاع از یک وضعیت انسانی و اعتراض به جنایت علیه انسان‌ها، به‌ویژه مردم غیرنظامی و کودکان، نگاهی معامله‌گونه و همراه با سنجش سود و زیان ندارد.

«در چنین وضعیتی وقتی شاهد جنایتی علیه بشریت باشیم و از آن اطلاع پیدا کنیم اساساً نمی‌توانیم نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم حتی اگر دست بر قضا این موضع‌گیری در جایی با مواضعی تقاطع پیدا کند که ما عملاً به آن نقد داشته باشیم اما مطمئناً این تلاقی همچون تقاطع دو خیابان است که نه مسیر یکسانی دارد، نه به مقصد یکسانی می‌رسد. اغلب حملات و نقدها به این موضع‌گیری در همان نقطه تقاطع که به اشتباه اشتراک برداشت می‌شود متمرکز شده و البته که همه‌شان را نمی‌توان یک‌کاسه کرد. بخشی بر همان منطق دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است سوار شده، بخشی بر آن روایت ریشه در فرهنگ که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است و بخشی دیگر هم بر فرافکنی تمام شکست‌ها و سرخوردگی‌ها بر عاملی بیرونی. این حملات اگرچه برای من پذیرفتنی نیست اما بخشی از آن کاملاً قابل درک است که چرا وضعیت به چنین سمتی رفته که ما انسانیت را فدا کرده‌ایم چون به قول دزموند توتو؛ وقتی ما از چیزی بیشترین نفرت را داریم، خودمان تبدیل به نمونه‌ای از آن می‌شویم.»

بنفشه، دکترای جامعه‌شناسی که در خارج از ایران زندگی می‌کند هم می‌گوید، همیشه نقطه‌نگاه یا پنجره‌ای که از آن به جهان نگاه می‌کند، ظلم و ستم و در عین حال رعایت کردن انسانیت است. برای او فرقی ندارد که این موضوع کجا باشد؛ در همسایگی، در کشور خودش یا کشور دیگری. «همیشه در مقابل ستم سکوت نمی‌کنم و سعی می‌کنم موضع‌گیری روشنی داشته باشم و هیچ‌وقت موضع‌گیری‌ام را در این باره براساس رفتار دوست یا دشمنم تغیین نمی‌کنم. اگر گروهی از آدم‌ها مورد ظلم و ستمند، ملیت‌شان هیچ اهمیتی ندارد. من اولویت ویژه‌ای برای دفاع از انسان‌ها ندارم که بگویم از یک انسان ایرانی یا عرب، ترک و… بیشتر دفاع می‌کنم. نقطه دید من انسان است. درباره مسئله مردم غزه هم همین موضوع صدق می‌کند؛ موضوعی که مثلاً پس از حمله اخیر به اردوگاه رفح و حمایت کسانی چون من از مردم غزه که آسیب زیادی دیدند، موجب شد تعداد زیادی از افراد به من و هم‌نظرانم حمله کنند. آنها می‌گویند ایران برایشان مهم است، نه هیچ موضوع دیگری. اولویت اصلی آنها انسان ایرانی است و خیلی هم مبهم است که منظورشان از انسان ایرانی کیست. به ما می‌گویند از حماس حمایت می‌کنیم، نه موضوع دیگری. به نظرم این عکس‌العمل، نوعی نادیده گرفتن تاریخ است؛ چون تاریخ اشغال و نسل‌کشی فلسطینیان نه از حماس و نه از جمهوری اسلامی شروع می‌شود؛ از سال ۱۹۴۸ شروع می‌شود و علت اولیه همه این اتفاقات اشغال فلسطین است.»

تجربه ثمین هم به پیش از بمباران رفح برمی‌گردد. «از ماه‌ها قبل من درباره وضعیت غزه در اینستاگرام، پست و استوری گذاشتم و تعدادی از کسانی که می‌شناختم، حمله‌های عجیبی به من کردند. پررنگ‌ترین گفت‌وگویی که یادم می‌آید، گفت‌وگویی با یکی از دوستانم بود که می‌گفت اسرائیل خودش هشدار داده و گفته از این منطقه بروید، چون می‌خواهم آن را با خاک یکسان کنم! او تنها کسی بود که خودم از صفحه‌ام حذفش کردم. بقیه خودشان من را با برچسب‌های جدی آنفالو کردند. بعد ار موضوع رفح و گذاشتن استوری آل آیز آن رفح، این موضوع تشدید شد و برخوردهای خیلی تندی از افراد فامیل گرفتم. می‌گفتند ما خودمان در ایران مشکل داریم، یعنی چه و… در موضوع رفح، یکسری از افرادی که تا به حال خاموش بودند، واکنش تندی نشان دادند و این در ادامه حمله‌های قبلی بود.»

آنها فکر می‌کنند حمایت از فلسطین یک موضوع بدیهی است؛ حمایت از مردم یک سرزمین اشغال‌شده که سال‌هاست در حال کشته‌شدن در آن‌اند، چون یک عده می‌خواهند سرزمین‌شان را در خانه آنها بنا کنند و همین سال‌هاست مردم فلسطین را کشته یا آواره کرده؛ «در حال فرار از مرگ به مرگ».

۲۳۳۲۱۷

مجله خبری recive.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا