اجتماعی

هبوط هنر و صَعود خشونت؛ موازنه‌ای دو سر باخت

هبوط هنر و صَعود خشونت؛ موازنه‌ای دو سر باخت

در روزهای اخیر حادثه دردناک قتلی که در خوزستان اتفاق افتاد، افکار عمومی جامعه شدیدا تحت تاثیر قرار داد. اتفاقی که در شکلی بسیار عریان از خشونت بوقوع پیوست، تحلیلگران از منظرهای گوناگون این رخداد فاجعه آمیز را مورد تحلیل و بررسی قرار دادند. شاید یکی از منظرهایی که از دریچه آن می توان وقوع چنین خشونت های افسارگسیخته ای را در جامعه امروز ایران مورد بررسی قرار داد، جایگاه هنر و بی رنگی رواج عمومی آن در میان اقشار مختلف جامعه باشد.

از جمله پدیده های نافذی که در دنیای امروز برای تلطیف روحیه جمعی انسانها از آن استفاده می شود، هنر و رویدادهای هنری است که بستر اثربخشی برای ایجاد شادی جمعی را در بطن جوامع ایجاد می کنند. توجه ویژه به هنر و برجسته سازی آن در جامعه موجب خواهد شد تا شهروندان به واسطه مواجه با آثار و رویدادهای هنری، ذهنی آرام تر و نگرشی سیال تر پیدا کنند و بر اثر ظرفیت های گفتگویی که هنر بوجود می آورد، هر چه بیشتر از خشونت دور شده و بیشتر گفتگو کنند. اتفاقی که شاید خلا آن در کشور ما بطور خیلی محسوسی دیده می شود و با ارتکاب هر خشونت عریان از سوی فرد یا افراد در جامعه، بیش از پیش خلا مهلک آن تن و جانمان را به لرزه درمی آورد.

رخداد های هنری مانند جشن ها، که در طول تاریخ ابزار اصلی جامعه ایران برای مواجهه و تعدیل اثرات مخرب بلایای مختلف مانند جنگ های خانمانسوز و بلایای طبیعی بوده اند. اما امروز با نگاهی به عرصه های زیر ساختی مانند آموزش و پرورش، به وضوح بی رنگ بودن هنر و آموزش آن در مدارس رسمی کشور را می بینیم. از سوی دیگر فضاهای شهری به عنوان بستر زیست جمعی و کنش های روزمره مردم نیز هر روز بیشتر از قبل از رنگ و بوی هنرهای بومی ایران خالی می شوند، و شهرداری ها به عنوان متولیان اصلی مدیریت شهر و مسئول خدمات شهری، به جای پرداختن به رسالت خطیر خود، تبدیل به بنگاه های مالی و دفاتر فروش تراکم شده اند. و اتفاقا در موارد زیادی شهرداری های با تخریب بافت های تاریخی و ساختمان های کهن، متهم اصلی هویت زدایی از شهرهای ایران بشمار می روند.

مبلمان شهری و گرافیک محیطی نیز که وضعیت تراژیکی داشته به جایی زیباسازی و آرامش بخشی، خود از عوامل مهم تنش و اضطراب شهروند ایرانی است. رویدادها، مراسمات، اعیاد و …، نیز چندان با هنر آمیخته نیست و صرفا روساختی هنری آن هم در قالب موسیقی که از بلندگوها پخش می شود، برگزار می شوند.

در چنین شرایطی که جایگاه هنر، ادبیات و میراث های ملموس و ناملموس فرهنگی در جامعه ما در روندی نزولی و موقعیتی کم رنگ قرار دارند، فشارهای اقتصادی و اجتماعی در اشکال و ابعاد مختلف چون گردابی سهمگین ذهن و فکر شهروندان درمی نوردد. فرآیند آموزش به عنوان شاهراه اصلی حرکت به سوی مدنیت نیز پر از چاله و دست انداز است و چندان امیدی به آن نیست. در چنین شرایطی بروز خشونت های عریان و بهت برانگیز شاید چندان دور از تصور نباشد.

در این روزها قتل فجیع زن اهوازی توسط همسرش، جامعه را در بهت فرو برده، اما فراموش نکنیم بهار امسال پدر بابک خرمدین با چه قصاوت و آرامشی به قتل فرزندان و دامادش اعتراف کرد، و نه تنها از کار خود ناراحت نبود، که هیچ عذاب وجدانی هم نداشت. این نمونه های خشونت به واسطه ترند شدن در رسانه ها و شبکه های اجتماعی به گونه بسیار برجسته ای دیده شدند، اما مصادیق مختلف خشونت در اشکال و ابعاد مختلفی در جامعه ما در حال وقوع است که شاید ما از آنها  بی خبریم. اینکه چرا و به چه دلیل در این گرداب فرو افتاده ایم، بحثی مفصل و مبسوط است، اما اینکه چگونه می توانیم اثرات آن را تعدیل کنیم، پاسخش تجربیات هزاران سال زیست فرهنگی مردم ایران است. زیستی جمعی و نسبتا مسالمت آمیزی که در سخت ترین شرایطش، به کمک هنرهای مختلف و ایجاد بستر شادی جمعی، وضعیت موجود را تعدیل و تلطیف می کرد. و ما امروز هنر و پدیده های هنری را به عنوان پادزهر اصلی سموم خشونت در جامعه فراموش کردیم و این است که هر بار با شنیدن خبر قتل یا قساوتی در شکل دیگر لرزه بر جان و ذهنمان می افتد و تلخکامی جمعی را در بدترین شکل ممکن تجربه می کنیم. به قول هانا آرنت؛ خشونت شاید توجیه پذیر باشد، اما هرگز مشروع نیست. برای مبارزه با مشروعیت یافتن خشونت در جامعه ای که زمانی به کشور شعر و موسیقی مشهور بود، راهی جز به کارگیری آگاهانه هنر و رویدادهای هنری و در نتیجه انتشار شادی جمعی در جامعه متلاطم امروز ایران نداریم. تا شاید از دریچه روشن هنر و فرهنگ، بتوانیم بی ترس به آینده پیش رویمان بنگریم.

*پژوهشگر صنایع دستی و مدرس دانشگاه

۲۳۵۲۳۳

مجله خبری recive.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا