زنجان

لیلی و مجنون در دنیای واقعی!

به گزارش خبرگزاری فارس از زنجان، سمیه محرمی: خانواده سه نفر کوچکی روی صندلی انتظار می‌نشینند حسابی از ماسک و دستکش استفاده کرده‌اند که نشان می‌دهد شرایط ویژه‌ای دارند، بیمار دیگری در صف است و برای همین دقایقی معطل می‌شوند.
خودشان را معرفی می‌کنند خوب می‌شناسمشان و نیازی نیست دنبال پرونده‌اش در بین صدها پرونده باشم، پرونده «ابوالفضل حمزه ئی» روی میز  قرار دارد علتش هم آن است که وی جزو معدود پرونده‌های پیوندی انجمن کلیوی استان زنجان در سال‌جاری است، کار اداری که دارند را انجام می‌دهم کودک کم سن و سالی کنارشان است که کم کم کلافه می‌شود و غر زدن را آغاز می‌کند.
قطوری پرونده نشان می‌دهد برای رسیدن به این لحظه و این حال حسابی دوندگی کرده و تعداد زیادی دهنده کلیه را از سر گذرانده است تا بتواند با یک پیوند موفق به زندگی طبیعی خود بازگردد، از آنها درخواست می‌کنم ماجرای زندگیشان را برای من تعریف کنند، روایتی که نشان می‌دهد قصه‌های لیلی و مجنون‌ها فقط در قصه‌ها نیست.
این بیمار کلیوی در این گفت‌وگو اظهار کرد: در جریان سربازی در سال ۱۳۸۵ متوجه بیماری کلیوی خود شدم و با آزمایشات انجام شده مشخص شد کراتین خون من بالا است.
ابوالفضل حمزه‌ئی با بیان اینکه به گفته پزشک نهایتاً پس از یک سال باید عمل پیوند کیه و یا دیالیز را انجام می‌دادم، افزود: در کمال ناباوری و برخلاف اعلام نظر پزشکان با کمک و مراقبت‌های همسرم روند مراقبتی من ۱۵ سال بدون دیالیز به طول انجامید.
وی با اشاره به اینکه که در نهایت در سال ۱۴۰۰ با افزایش میزان کراتین مجبور به عمل پیوند و یا آغاز دیالیز شدم، گفت: پس از پیگیری‌های لازم و ناهماهنگی hla اهداءکنندگان کلیه دیگر از این پروسه خسته و ناامید شدم.
این بیمار کلیوی با بیان اینکه شرایط به نحوی پیش رفت که دیگر از دریافت کلیه ناامید شده بودم، گفت: شرایط به نحوی شد که همسرم خانم «پروین میرزائی» تصمیم به اهدای کلیه خود برای کمک به بهبودی من گرفت.
وی با اشاره به وجود نسبت خانوادگی بین خود و همسرش عنوان کرد: تبطیق بافت‌های خونی ما به حدی بود که پزشک فکر کرد خواهر و برادر هستیم.

روایت عشق‌های حقیقی

از پروین میرزایی همسر آقای ابوالفضل حمزه‌ئی می‌خواهم از روزهای پیش از عمل برایمان بگوید از حس و حالش و ترس‌ها و امیدهایش که می‌گوید: ابوالفضل خیلی سختی می‌کشید و پیدا نکردن یک اهدا کننده برای پیوند داشت او را حسابی ناامید می‌کرد.
وی با تاکید بر اینکه از انجام این پیوند خوشحال است، گفت: از ابتدا زندگی خوبی داشتیم اما با پیوند و کاهش دردهای همسرم زندگی‌مان زیباتر شد.
میرزایی در پاسخ به سؤالی در مورد مخالفت خانواده با این پیوند گفت: پدرم از ابتدا مخالفتی نداشت اما مادرم برای خود نگرانی‌هایی داشت که سعی کردیم با صحبت او را آرام کنیم.
بانوی فداکار قصه ما انگار خیلی نگرانی‌ها و ترس‌ها را از سر گذرانده بود و حس بی‌تابی در صدایش موج می‌زد اینجای حرفایش دیگر نتوانست جلوی اشک‌هایش را بگیرد، انگار همه داستان بار دیگر داشت برایش بازخوانی می‌شد دیگر جلوی اشک‌های خود را نمی‌تواند بگیرد، انگار بار سنگینی را از روی دوشش برداشته بودند و حالا کمی سبک تر شده بود اما همچنان مصمم حرف می‌زند.

اشک‌های خانم میرزایی باعث می‌شود ابوالفضل حمزه‌ئی نیز نتواند جلوی اشک‌هایش را بگیرد و هر دو با عشق اشک می‌ریزند.

پروین میرزایی می‌گوید: حتی لحظه‌ای پشیمان نیستم، بارها شاهد درد کشیدن‌های همسرم بودم و هر کاری برای آرامش او حاضر بودم انجام دهم.

ابوالفضل حمزه‌ئی حالا پس از ۱۳ سال زندگی مشترک و داشتن یک پسر ۱۱ ساله و دختر ۷ ساله با فداکاری همسرش به زندگی عادی و طبیعی خود بازگشته و از دردها و آلامش کاسته شده است، پروین میرزایی با این از خودگذشتگی خود ثابت کرد در دنیای سیاه و سفید ما هستند کسانی که برای شادی و آرامش دیگران حاضرند بدون داشتن چشم‌داشتنی هر کاری انجام دهند.

در روزگاری که سالن‌های دادگاه‌ها پر است از مردان و زنانی که به دنبال طلاق، نفقه، مهریه و … هستند کسانی که برای زندگی بیش از هر چیزی به دنبال خوشحال کردن شریک زندگی خود بوده و برای این موضوع حاضر هستند هر نوع از خودگذشتگی انجام دهند.

انتهای پیام/73009


نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا