به گزارش recive، پریسا درخواست طلاق داده است و ادعایی عجیب درباره زندگیاش دارد. او برای اعتمادآنلاین از زندگی تلخی که تجربه کرده میگوید.
*چند سال است ازدواج کردهای؟
من و پرهام سه سال قبل ازدواج کردیم.
*چطور با هم آشنا شدید؟
طور خاصی نبود. از من خواستگاری کردند. مادر پرهام مرا در یک مجلس زنانه دیده بود و بعد هم به خواستگاری آمد.
*شوهرت را دوست داشتی؟
بله. من خیلی او را دوست دارم.
*پس چرا میخواهی طلاق بگیری؟
میخواهم او را تنبیه کنم.
*چرا؟
پرهام دو خواهر دارد که هیچکدام ازدواج نکردهاند و مرتب در زندگی من دخالت میکنند. پرهام هم اصلاً اهمیت نمیدهد و حتی گاهی میگوید راست میگویند.
*چه دخالتی میکنند؟
از همه چیز من ایراد میگیرند. به خانهام میآیند و میگویند خانه کثیف است یا چرا فلان غذا را درست کردهای. حتی درباره اینکه کجا بروم و با چه کسی رفتوآمد کنم هم اظهار نظر میکنند.
*کجا زندگی میکنید؟
در خانهای که پدرشوهرم خریده زندگی میکنم.
*یعنی نزدیک خانواده همسرت هستی؟
بله ما خیلی نزدیک هستیم. در یک خیابان زندگی میکنیم.
*چرا خانهای با فاصله بیشتر انتخاب نکردی؟
چارهای نداشتم. فکر کردم خوب است چون اول زندگی مستاجری نمیکشیم.
*چرا سعی نمیکنی مشکل را طور دیگری حل کنی؟
من خیلی تلاش کردم. پیش مشاور رفتم. با بزرگتر فامیل صحبت کردم و هر راهی که فکر کنید امتحان کردم اما پرهام اصلاً توجهی نمیکند. من هم تصمیم گرفتم درخواست طلاق بدهم شاید بترسد.
*یعنی قصد طلاق نداری؟
من فقط میخواهم شوهرم را تحت فشار بگذارم که درست شود اگر نشود حتماً طلاق میگیرم.
۲۳۳۲۳۳
