فرهنگ و هنر

سخنی با پرویز پرستویی که همیشه در قلب‌ ماست

سخنی با پرویز پرستویی که همیشه در قلب‌ ماست

اگر هم درک احوالات‌مان کمی برایت مشکل است. باید بگویم هیچ ملالی نیست جز کلی کمبود و انبوهی عقده‌! شاید اصطلاح زخم‌خورده و گرگ زخمی را شنیده باشی؛ حالا ما «اشرف»‌شان هستیم!

پرویز پرستویی جان! تویی که همیشه در قلب‌مان هستی، تو دیگر چرا ازچیزهایی که در درون دل‌مان می‌گذرد (همچون مسئولین دلسوز) بی‌خبری؟ برای چی از برخی حرکات غیرقابل پیش‌بینی ما متعجب؛ متاثر ‌و بعد هم دست به نصیحت و تادیب می‌شوی؟ چرا بغض فرو خورده ما را که حاصل تبعیض و قرار گرفتن زیر خط فقر است درک نمی‌کنی؟ چرا مثل برخی مسئولین دلسوز بر روی پیشانی‌مان نوشته‌ای می‌ببینی و می‌خواهی با شعارهای پروپاگاندایی دست به سرمان کنی؟
ترا به این مو قسم تو یکی بس کن از اینهمه فروش زورکی خیرخواهی و محبت بخاطر گل روی ما؛ آنهم برای توضیح یک سفربی‌خطر به قلب شیطانی پرخطر! بخدا ما همچون معلولان، از ترحم برای عاقبت به خیر شدن‌مان کف کردیم! شیطان شیطان است فراموش نکن؛ ما با مسئولین آنها دست نمی‌دهیم مرگشان را آرزو می‌کنیم تحریم‌شان را تحمل می کنیم و… لذا به همان بهانه‌ای که برای برقراری صلح جهانی لب به مشروب نمی‌زنیم و بخاطر آزادی، رقاصی نمی‌کنیم در قلب هیچ شیطان بزرگ و کوچکی هم بخاطر صلح خوش رقصی نمی‌کنیم! تداوم منطقی شعارها را فراموش نکن و آنها را با هیچ بهانه‌ای سمبل نکن!

ای هنرمند خیر، به خدا ما این نبودیم؛ با ما کاری کردند که اینگونه عصبی، آماده واکنش سریع، بروز احساسات قوی و حساس به خیلی مسائل ظریف و حتی قضاوت در امور شخصی دوست و رقیب شده‌ایم! به ما حق بده، چون چیزهایی دیدیم که واقعا نمی‌شود شتر دیدی ندیدی کرد و جور دیگری به جز این بود! ما به جایی رسیدیم که نه صلح می‌خواهیم نه زیرساخت ما فقط نان می‌خواهیم! البته نه به شیوه شوآف‌هایی از نوع خیریه و گداپروری که این روزها مد شده برای پوشاندن زخم‌ها …

اگر کمی ازماستمالی‌هایی از نوع «بیست وسی» و«کیهان» فارغ شویم می شود فهمید ما با تمام جان و دل برای زنده ماندن مقاومت کرده‌ایم واکنون این تنه پوسیده باقیمانده ماست که گویا مورد قبول شماها نیست! پس اینهمه کیهان و بیست و سی را با موضوعات انحرافی شاد نکن!

اگر پیش از این فقط در کتاب‌های درسی می‌خوانیدم؛ ریاکاری کار خیلی بدیه؛ چندی است که به لطف و رفتار لورفته سلبریتی‌ها و مسئولین دلسوز؛ این مسئله را با پوست و خون‌مان از نزدیک لمس کردیم! به نظر من شاعر باید می‌فرمود: «لمس کردن» کی بود مانند «دیدن»؟

بله؛ آنقدرافرادی که عاشق‌شان بودیم به ما خیانت کردند و تا می‌شد دچار شکست عشقی‌مان کردند؛ آنقدر آنهایی که قبولشان داشتیم در انواع آزمونها رد شدند؛ آنقدراین دم خروس لعنتی ازاینوروآنور این و آن بیرون زد؛ آنقدر کسانی که روی‌شان حساب بازمی‌کردیم با حقوق‌ها و املاک نجومی حساب خودشان را وا و دهن ‌ما را صاف کردند؛ آنقدر دچار «چی فکر می‌کردیم و چی شد»؛ شدیم؛ آنقدر واعظانی را دیدیم که چون به خلوت رسیدند؛ آن کار دیگر را کردند، آنقدر موشک‌های عمل کرده؛ شعارهای عمل نکرده ، صورت‌های عمل شده برای مخفی کردن سیرت‌های عملی و خلاصه عالمان بی عمل دیدیم که دیگر حتی نسبت به هر انگشتی که قرار است عسلی در دهان‌مان بگذارد شکاک و بدبینیم!

آنقدر این ریا و تظاهر با احساسات‌مان بازی کرد که در برابر مفاهیم عرفانی مانند صورت نورانی؛ چفیه گردنی ؛ جای مهر روی پیشانی و یقه‌های بسته؛ بشدت موضع گرفتیم! قیمه ها را بد جو ریختیم توی ماست‌ها …

از وقتی که خزانه‌دار ارزشی‌مان؛ ارزش 3000 میلیارد تومان را بیشتر ازهر چیز دیگری دانست؛ از وقتی که باد، حجاب را از سر مجری مروج حجاب برتر برداشت؛ از وقتی که رزمنده فیلم‌های ارزشی با آن تبلیغات پرشورش؛ شورش را درآورد و پشت خانه‌های دوبی سنگر گرفت؛ از وقتی که نماینده مجلس حامی دور زدن تحریم در سکوهای استادیوم برنابئو نشست و خود ما را دور زد؛ از وقتی که انتقاد از خرید سیسمونی یک حرکت سیاسی لقب گرفت؛ از وقتی که انتشار فیلم‌های خاک برسری از آنهایی که سری از سرها سوا بودند تفاوت فرهنگی نام گرفت؛ از وقتی که پیشنهاد به نخوردن از سوی یکسری شکم سیردر دستور کار قرار گرفت؛ از وقتی که اعزام ژن‌های خوب به کشورهای لایق «مرگ بر…» در شعارهای‌مان با هدف متعالی تحصیلات و اعزام سفیران نظام قوت گرفت؛ از وقتی که در برابر کشورهای عقب افتاده‌،عقب مانده شدیم؛ از وقتی که هر نوع انتقاد سازنده و پیشنهاد ارزنده سیاه نمایی و ریختن آب یه آسیاب دشمن لقب گرفت و اما از آن سو …

از وقتی که هر بار یک شبکه‌ماهواره‌ای آنورآبی، بعنوان وکیل مدافع‌ دلسوزمان سر از بته درآورد و از طرف قدرت‌های خارجی ماموریتی برای آزادی ما گرفت اما بعد از چندی، همان شبکه به جز حق الوکالتش هیچ حقی را از کسی پس نگرفت! از وقتی که شبکه‌های ماهواره‌ای به ادعای مجری پیشنهاد دهنده «جمع کنید بروید» خندیدند اما بعد خود واقعی‌شان را همگان با تبلیغات مکرر خرید خانه در دوبی و ترکیه دیدند و کلی دوستی‌های خاله خرسه‌ای دیگر از سوی قوای ویران کننده غرب و شرق چشاندند و خلاصه کلی اگر و مگر دیگر؛ بر همین اساس داستان خوی و خصلت ما هم عوض شد و شکل دیگری به خود گرفت!

آقای پرویز پرستویی! وضعیت ما اورژانسی است دیگر نباید از گل به ما نازک‌تر گفت؛ ما به جایی رسیدیم که نسبت به ابروی بالای چشم هم حساسیم و در برابرش حرکت غیرانسانی می کنیم بله؛ ما به هر حرکتی که یکسرش آمریکای جنایت کار است حساسیم آنهم با هر توجیح و خرج کردن و مرامی … شتر سواری دولا دولا نمی شود رفتن به آمریکا باید مانند رفتن به اسرائیل تابو شود بدون هیچ دلیلی چون بابت آن کلی هزینه داده ایم و اکنون صبر و تحمل مان اجازه برخی از مجوزهای مسخره را ندارد …. بگذار همان فردین برای مان باقی بماند ما به یک جوانمرد هم قانعیم!

مجله خبری recive.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا