سایت خبری
famaserver
  • خانه
  • اخبار ورزشی
  • اخبار استانها
  • اجتماعی
  • فرهنگ و هنر
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • بین الملل
سایت خبری
برترین عناوین خبری
  • خرید بیمه: سنتی یا آنلاین؟ کدامیک تجربه بهتری برای مشتریان ایجاد می‌کند؟

سرتیتر خبرها

وقتی اندیشه روی صحنه می‌آید/ ۵۱ چکیده مقاله به مرحله نهایی داوری جشنواره تئاتر فجر راه یافت

وقتی اندیشه روی صحنه می‌آید/ ۵۱ چکیده مقاله به مرحله نهایی داوری جشنواره تئاتر فجر راه یافت

5 ساعت پیش
پیام‌های تسلیتی که برای درگذشت کامران فانی نوشته شد

پیام‌های تسلیتی که برای درگذشت کامران فانی نوشته شد

5 ساعت پیش
سینماحقیقت ۱۹ با داورانی نام‌آشنا؛ عکاسی مستند زیر ذره‌بین بزرگان

سینماحقیقت ۱۹ با داورانی نام‌آشنا؛ عکاسی مستند زیر ذره‌بین بزرگان

5 ساعت پیش
نشست چهره‌های فرهنگ برای رونمایی از یک کتاب متفاوت

نشست چهره‌های فرهنگ برای رونمایی از یک کتاب متفاوت

5 ساعت پیش
«زوتوپیا ۲» هنوز غوغا می‌کند؛ صدرنشینی قدرتمند با ۲۵ میلیون دلار در سومین آخرهفته

«زوتوپیا ۲» هنوز غوغا می‌کند؛ صدرنشینی قدرتمند با ۲۵ میلیون دلار در سومین آخرهفته

5 ساعت پیش
یادبود «واحد خاکدان» برگزار شد/نامه‌نگاری با رویاها

یادبود «واحد خاکدان» برگزار شد/نامه‌نگاری با رویاها

5 ساعت پیش
داوران بوکر ۲۰۲۶ معرفی شدند

داوران بوکر ۲۰۲۶ معرفی شدند

5 ساعت پیش
نکوداشت مستندساز عاشق ایران برگزار شد/ اهدای نشان فیروزه سینماحقیقت به فرهاد ورهرام

نکوداشت مستندساز عاشق ایران برگزار شد/ اهدای نشان فیروزه سینماحقیقت به فرهاد ورهرام

5 ساعت پیش
حریق بامدادی در یکی از قدیمی‌ترین سینماهای تهران

حریق بامدادی در یکی از قدیمی‌ترین سینماهای تهران

5 ساعت پیش
درگذشت بازیگر جوان

درگذشت بازیگر جوان

5 ساعت پیش

Home » روایت شهره پیرانی از شهادت داریوش رضایی‌نژاد/ یک‌ ساعت بعد از ترور

روایت شهره پیرانی از شهادت داریوش رضایی‌نژاد/ یک‌ ساعت بعد از ترور

زمان انتشار: 7 فوریه 2022 ساعت 9:07

دسته بندی: فرهنگ و هنر

شناسه خبر: 319293

زمان مطالعه: 15 دقیقه

روایت شهره پیرانی از شهادت داریوش رضایی‌نژاد/ یک‌ ساعت بعد از ترور

روایت شهره پیرانی از شهادت داریوش رضایی‌نژاد/ یک‌ ساعت بعد از ترور

داریوش رضایی‌نژاد جوان ۳۵ ساله و دانشجوی دکتری مهندسی برق دانشگاه صنعتی خواجه‌نصیرالدین طوسی بود که در یکم مرداد ۱۳۹۰ مقابل چشمان فرزند و همسرش به شهادت رسید. آنچه می‌خوانید یادداشت شهره پیرانی همسر شهید داریوش رضایی‌نژاد است که بعد از ۱۰سال از این حادثه بی‌هیچ کم‌وکاستی منتشر می‌شود. این روایت دقیقا از نیم‌ساعت بعد از شهادت شهید رضایی‌نژاد شروع می‌شود تا شرح فراق این همسر شهید. به‌بهانه رونمایی از فیلم سینمایی «هناس» در جشنواره این روایت را به یاد مظلومیت شهدای هسته‌ای و خانواده‌های صبورشان بازخوانی می‌کنیم:

«آمبولانس بعد از نیم‌ساعت می‌رسد به کوچه شهید خادم‌رضاییان خیابان بنی‌هاشم. داریوش را روی برانکارد سوار آمبولانس می‌کنند. من می‌خواهم با داریوش سوار شوم. تکنسین جلوی من را می‌گیرد. می‌گویم همسرش هستم. می‌گوید نه نمی‌شود. یکی از همسایگان به مانتوی سوراخ‌شده من و خونی که از زخمم جاری شده اشاره می‌کند. می‌گوید خودش هم زخمی است. اجازه سوارشدن می‌دهند. آرمیتا را گذاشته‌ام به امان خدا. به آرش زنگ زده‌ام خودش را برساند. حتما پیدایش می‌کند. بالای سر داریوش می‌نشینم. تکنسین پیراهن داریوش را باز می‌کند. زیرپوش را بالا می‌زند (شاید هم پاره یا قیچی) به سمت چپ قفسه سینه داریوش نگاه می‌کند.

رد نگاهش را دنبال می‌کنم. جای گلوله را می‌بینم. نگاهم به تکنسین می‌افتد. به همکارش نگاه می‌کند سری تکان می‌دهد، معنی سر تکان دادنش را می‌فهمم ولی نمی‌خواهم باور کنم. آشفته می‌پرسم خطرناک است؟ استیصال من باعث می‌شود سریع بگوید نه‌نه چیزی نیست.

نمی‌دانم برای چه کاری از من می‌خواهد دستان داریوش را بگیرم. دستانش یخ زده‌اند. نمی‌خواهم باور کنم، دوست دارم دروغ بشنوم. هیچ‌وقت در زندگی‌ام اندازه این لحظات سخت، دوست نداشته‌ام دروغ بشنوم. می‌رسیم بیمارستان رسالت. داریوش را می‌برند اتاق سی‌پی‌آر. مانده‌ام پشت در. خانمی آمده از من سوال می‌پرسد برای درج در پرونده لازم است. تذکرات داریوش را به یاد می‌آورم.

درعین آشفتگی به سوالاتش پاسخ نمی‌دهم. می‌ترسم موارد امنیتی از زبانم خارج شود که نباید. عصبانی و قاطع پاسخ می‌دهم: پاسخی نمی‌دهم. به عالم و آدم شک دارم در آن لحظات. چیزی برای از دست‌دادن ندارم. اتفاقی که نباید افتاده‌ است. همکارم که احترام زیادی برایش قائلم زنگ می‌زند. یک ساعت پیش همدیگر را دیده‌ایم. خیلی قبولش دارم. می‌پرسد می‌توانید صحبت کنید؟ با قاطعیت به او هم می‌گویم خیر. تلفن را قطع می‌کنم.

عموشهاب، برادر داریوش (بعد از تولد آرمیتا برادرهای همسرم را عمو صدا می‌زنم)، زنگ زده. دادیار رامسر است. می‌دانم به او زنگ نزده‌ام. شک می‌کنم. صدایش صدای خودش است ولی می‌تواند او نباشد. می‌گوید عمو کجایید؟ می‌گویم شما؟ می‌گوید شهابم. می‌گویم باور نمی‌کنم. می‌گوید حالت خوب است؟ می‌گویم هفته قبل کجا بودیم؟ می‌گوید آبدانان. می‌گویم برای چه کاری؟ می‌گوید عقد نجمه. چند تا نشانه دیگر هم می‌دهد تا باور کنم خودش است.

یک‌باره بغضم می‌ترکد. می‌گویم عمو داریوش تیر خورده، دعا کن زنده بماند. گوشی را قطع می‌کند. بعد از آرش دومین نفر از خانواده‌مان در آشفتگی من شریک می‌شود.

مرا به قسمت اورژانس بیمارستان رسالت راهنمایی می‌کنند. پرده را می‌کشند. هیچ‌کس را در قسمت اورژانس نمی‌بینم. به نسبت بیمارستان خلوت است. نمی‌دانم، شاید هم کل دنیا برایم سیاه شده بود در آن لحظات که کسی را نمی‌بینم. اصرار می‌کنند که زخمم را معاینه کنند، اجازه نمی‌دهم. می‌گویم فقط داریوش را نجات بدهید من مهم نیستم. از منطق دور شده‌ام ولی خودم هم نمی‌فهمم. نشسته‌ام روی تخت اورژانس؛ پر از اضطراب. پرده کنار می‌رود. آرش می‌آید. می‌گوید رفته دم در خانه‌مان آنجا گفته‌اند ما را آورده‌اند اینجا.

آرمیتا را یکی از همسایگان برده خانه‌اش. دلم آشوب است. نمی‌توانم بی‌صدا گریه کنم. پرستار و خانم دکتری وارد می‌شوند. روبه‌رویم می‌ایستند. چند سوال می‌پرسند. از سوالات می‌گذرم. می‌پرسم همسرم زنده می‌ماند؟ خانم دکتر خیره نگاهم می‌کند. در عمق چشمانش حقیقتی تلخ برایم نمودار می‌شود. سرش را با تاسف تکان می‌دهد. دنیا در آن لحظه برایم تمام می‌شود. همان‌طور که روی تخت نشسته‌ام آرش بغلم می‌کند. با تمام توان فریاد می‌کشیم. صدای من از آرش اما بلندتر است. بی‌هدف از تخت پایین می‌آیم.

پاهایم سست است. آرش دستم را گرفته. وارد راهروی بیمارستان می‌شوم. می‌خواهم بروم سمت اتاق سی‌پی‌آر. چند نفر از سمت در بیمارستان را می‌بینم که سمت ما می‌آیند. می‌شناسم‌شان. جلوتر از همه مهندس فخری‌زاده است. نزدیک که می‌شوند اول از همه او می‌پرسد چطور است؟ می‌گویم تمام کرد. دیگر توان ایستادن ندارم.

همان‌جا وسط راهرو نقش زمین می‌شوم. با مکافات بلندم می‌کنند. راهنمایی می‌کنند اتاق روبه‌روی اتاق سی‌پی‌آر. صدای گریه‌هایم بلندتر می‌شود. وسط گریه مرتب گله می‌کنم چرا از داریوش محافظت نکردید؟ زخمم هنوز خونریزی دارد ولی دردی حس نمی‌کنم بس که تمام وجودم پر از درد گران‌تری است.

اصرار دارند خودم بروم اتاق‌عمل. مهندس فخری‌زاده بیشتر از همه اصرار می‌کند. قانعم می‌کنند. اتاق عمل سرپایی (به نظرم) انتهای راهرو سمت چپ طبقه همکف بیمارستان است. شاید هر زمانی غیر این موقعیت وارد اتاق عمل می‌شدم از ترس قالب تهی می‌کردم. اما الان چه اتفاقی میمون‌تر از مرگ برای من؟ زخمم را می‌بینند.

دکتر چندبار تکرار می‌کند چه شانسی آورده. اگر گلوله وارد می‌شد حتما به قلبش اصابت می‌کرد. من اما با خودم می‌گویم کاش… آمپول بی‌حسی می‌زنند. می‌فهمم دارند بخیه می‌زنند. دیگر منطقی نیستم. مرتب می‌گویم همسرم یک پژوهشگر بود… صدای فریاد و گریه‌ای را می‌شنوم از بیرون همان اتاق. صدای برادر داریوش است که تازه رسیده بیمارستان. سومین نفر از خانواده‌هایمان آشفته می‌شود.

از اتاق عمل دوباره به اتاق روبه‌روی سی‌پی‌آر هدایت می‌شوم. آرش و برادر همسرم هم هستند. مهندس فخری‌زاده و… همان‌جا هستند هنوز. برادر داریوش وسط گریه و زاری‌هایمان از من می‌پرسد عمو به نظرت برای اولین نفر به پدرت اطلاع بدهم تا او به پدر و مادرم اطلاع بدهد؟ می‌گویم عمو بگو. چاره چیست؟ بالاخره باید خانواده‌ها در جریان قرار بگیرند. خبری که ویران‌کننده‌ است.

می‌توانم پیش‌بینی کنم واکنش‌ دو خانواده چیست. داریوش بدون هیچ تردیدی عزیزترین فرزند خانواده خودش و «داماد عزیز» پدر و مادرم است که دست‌کمی از فرزند برایشان ندارد.

کمی فضا تنش‌آمیز است در اتاق روبه‌روی سی‌پی‌آر. نمی‌دانم چطور هدایت می‌شویم به اتاق سی‌پی‌آر. می‌خواهند پیکر داریوش را منتقل کنند. داریوش را از روی تختی که کفش برزنتی و گود است به برانکارد منتقل می‌کنند.

کف برزنتی تخت مالامال از خون داریوش است. من و برادر همسرم دست‌مان را در خون داریوش می‌غلتانیم. یک‌باره از خود بی‌خود می‌شوم. صورتم را با خون داریوش می‌شورم. زار می‌زنم، فریاد می‌کشم. قابل‌ترحم‌ترین آدم روی زمینم آن لحظه؛ نهایت استیصال، نهایت ناباوری را دارم می‌گذرانم. یک‌ساعت قبلش کنارم بوده، داشتیم حرف می‌زدیم الان پیکر غرقه در خونش را باید در آغوش بکشم.

من و برادر همسرم همراه پیکر داریوش سوار آمبولانس می‌شویم. نمی‌دانم کجا قرار است برویم. صدای گریه‌های من دارد بلندتر می‌شود. کل بدنم می‌لرزد. وسط راه توی آمبولانس یک‌باره متوجه می‌شوم آقای «م» یکی از کارمندهای حفاظت اداره همراه‌مان است.

آنجا که وسط بی‌تابی‌های فزاینده‌ من گفت: «خانم پیرانی نگران نباشید من هستم!» کمتر پیش می‌آید حاضرجواب باشم. ولی یک‌باره گریه‌ام قطع می‌شود با غضب همراه قاطعیت می‌گویم: «آن موقع که باید کجا بودید؟ چرا نبودید؟» سکوت می‌کند. حرفی برای گفتن ندارد.

این اولین واکنش دور از خویشتن‌داری من است. لحظات و روزهای بعد این عدم خویشتن‌داری بیشتر و بیشتر شد.

آمبولانس متوقف می‌شود. پیاده می‌شویم. می‌بینم دم در بخش اورژانس بیمارستان شهید چمران هستیم. ما را آورده‌اند اینجا. هیچ‌وقت بدون داریوش اینجا نیامده‌ام. حتی این‌بار. اما برای اولین‌بار فردای آن روز بدون داریوش از در بیمارستان شهید چمران خارج می‌شوم.

تا شب کل اقوام و دوستان که از حادثه خبردار شده‌اند می‌آیند بیمارستان… حالا در آشفتگی ما کل شهر و استان و کشور به‌تدریج سهیم می‌شوند.

راستی آرمیتا کجاست؟ بچه‌ام را می‌خواهم… .»

مجله خبری recive.ir

برچسب ها
شهدای هسته ای سینمای ایران چهلمین جشنواره فیلم فجر
اشتراک گذاری

اخبار مرتبط

  • وقتی اندیشه روی صحنه می‌آید/ ۵۱ چکیده مقاله به مرحله نهایی داوری جشنواره تئاتر فجر راه یافت
    وقتی اندیشه روی صحنه می‌آید/ ۵۱ چکیده مقاله به مرحله نهایی داوری جشنواره تئاتر فجر راه یافت
    Notice: Undefined variable: first_id in /var/www/recive.ir/wp-content/themes/news-wp/single.php on line 64
    5 ساعت پیش
  • پیام‌های تسلیتی که برای درگذشت کامران فانی نوشته شد
    پیام‌های تسلیتی که برای درگذشت کامران فانی نوشته شد
    Notice: Undefined variable: first_id in /var/www/recive.ir/wp-content/themes/news-wp/single.php on line 64
    5 ساعت پیش
  • سینماحقیقت ۱۹ با داورانی نام‌آشنا؛ عکاسی مستند زیر ذره‌بین بزرگان
    سینماحقیقت ۱۹ با داورانی نام‌آشنا؛ عکاسی مستند زیر ذره‌بین بزرگان
    Notice: Undefined variable: first_id in /var/www/recive.ir/wp-content/themes/news-wp/single.php on line 64
    5 ساعت پیش
  • نشست چهره‌های فرهنگ برای رونمایی از یک کتاب متفاوت
    نشست چهره‌های فرهنگ برای رونمایی از یک کتاب متفاوت
    Notice: Undefined variable: first_id in /var/www/recive.ir/wp-content/themes/news-wp/single.php on line 64
    5 ساعت پیش

دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دسته بندی موضوعات

  • آذربایجان شرقی 472
  • آذربایجان غربی 378
  • اجتماعی 10424
  • اخبار استانها 2901
  • اخبار بورس 604
  • اخبار تکنولوژی 1637
  • اخبار روز 5
  • اخبار ورزشی 25619
  • اردبیل 1342
  • اصفهان 1665
  • اقتصادی 10770
  • البرز 476
  • ایلام 503
  • بوشهر 6
  • بین الملل 10830
  • تبلیغات 35
  • تهران 969
  • چند رسانه ای 0
  • چهارمحال و بختیاری 1583
  • خراسان جنوبی 47
  • خراسان رضوی 1746
  • خراسان شمالی 49
  • خوزستان 2124
  • دسته‌بندی نشده 1
  • زنجان 787
  • سبک زندگی 135
  • سلامت 1169
  • سمنان 3541
  • سیاسی 12359
  • سیستان و بلوچستان 68
  • عکس 24
  • علمی و فناوری 6450
  • فارس 1140
  • فرهنگ و هنر 11468
  • قزوین 1602
  • قم 423
  • کاریکاتور 137
  • کردستان 1523
  • کرمان 2049
  • کرمانشاه 1500
  • کهگیلویه و بویراحمد 760
  • گلستان 548
  • گیلان 1593
  • لرستان 214
  • مازندران 314
  • مرکزی 36
  • موبایل 404
  • میزبانی و هاستینگ 28
  • هرمزگان 976
  • همدان 1509
  • یزد 716

جدیدترین مقالات

  • شبی متفاوت در سمنان؛
 آیین تجلیل متمرکز از خیرین،دانش‌آموزان و مدیران مراکز با نیازهای ویژه برای نخستین‌بار در سمنان
    شبی متفاوت در سمنان؛ آیین تجلیل متمرکز از خیرین،دانش‌آموزان و مدیران مراکز با نیازهای ویژه برای نخستین‌بار در سمنان 4 ساعت پیش
  • مدیرکل آموزش و پرورش استان سمنان خبر داد: واگذاری اختیار غیرحضوری شدن مدارس به مدیران در شرایط خاص شیوع بیماری
    مدیرکل آموزش و پرورش استان سمنان خبر داد: واگذاری اختیار غیرحضوری شدن مدارس به مدیران در شرایط خاص شیوع بیماری 4 ساعت پیش
  • پاسداشت هزاره مناره مسجد جامع سمنان؛ 
احیای یک نماد هزارساله برای برند فرهنگی شهر
    پاسداشت هزاره مناره مسجد جامع سمنان؛ احیای یک نماد هزارساله برای برند فرهنگی شهر 4 ساعت پیش
  • رویکردهای کلان عملیات «زندگی با آیه‌ها» در استان سمنان تشریح شد
    رویکردهای کلان عملیات «زندگی با آیه‌ها» در استان سمنان تشریح شد 4 ساعت پیش
  • فرماندار سمنان در مراسم گرامیداشت ۱۶ آذر دانشگاه ملی مهارت سمنان: دانشجو قلب تپنده دانشگاه و موتور محرک توسعه کشور است
    فرماندار سمنان در مراسم گرامیداشت ۱۶ آذر دانشگاه ملی مهارت سمنان: دانشجو قلب تپنده دانشگاه و موتور محرک توسعه کشور است 4 ساعت پیش

لینکهای پیشنهادی

سرور مجازی |  هاست ویندوز | هاست لاراول | دانلود رایگان نرم افزار

میزبانی در هاست لینوکس فاماسرور