دلتنگ شماییم سردار
خبرگزاری فارس ـ همدان؛ بیآنکه اغراق پای کار باشد، ما آدمهای سعادتمندی هستیم. دور از هیاهوی اغواکنندهی دنیا، این خودِ روزگار است که سوار بر دو کلمهی «قاسم سلیمانی» ظاهر میشود و میدرخشد. ما چقدر خوشبخت و سعادتمند بودیم که وسط این همه گرفتاری، همدورهی مردی بودهایم که تمام قواعد روزگار را به هم ریخت. مردی که قامتش از قد دنیا و تمام آدمهایش بلندتر بود. حالا ما هستیم و یک روایت خالص و باشکوه از تداوم یک ابرمرد. یک فوقستاره که برای معرکهماندن تا ابد، نام خود را به تاریخ پیوند زد.
وقتی تیغ آفتابِ صبح ۱۳ دی در آسمان ظاهر میشد، در ذهن تصور همهچیز را پرورش داده بودیم جز آن خبر زجرآور و مالامال از بغض. چه کسی فکرش را میکرد آخر؟! ما بودیم و اندوه بزرگ، ما و یک غم غلیظِ حلنشدنی. داستانِ پرواز مردی فرازمینی که سمبلِ سبکی از زندگیای بود که تمام مردان خدایی، خود در آن غرق هستند. حاج قاسم هیچ شباهتی به هیچکدام از آدمهای همدورهاش نداشت. او خودش بود، غرق در خدا، محو در آسمانها.
تو باید از ما بُگذری سردار. ما که تو را خوب نشناختیم. نفهمیدیم که بودی و از کدام تبار. تو که احساس غرور را به یک ملت هدیه دادی. تو که شاهکار بینظیر خلقت بودی. تو که آن لبخند استوار روی صورتت حتی در سختترین روزها، حکایتها داشت و ما از آن بیخبر بودیم.
سردار دلها! حالا که تردید نداریم میهمان ویژه سید شهیدانی، ایکاش بر دلهای خسته از روزگارِ ما نیز نیمنگاهی بیندازی. تو که ترکیب دلچسبی از تقوای خالص بودی و شهامتِ تکرارنشدنی و پاداش این زندگیِ رویایی چه میتوانست باشد جز شهادت؟ آن هم در راه بانوی عشق و خوبی.
از تو سخن میگوئیم که تمام ایران، از خوزستان و کرمانشاه تا سیستان و تهران، در سختترین روزهایشان، با گرمی حمایت تو آرام میگرفتند و حتما دو سال تمام است که با خاطرات تو، چیزهای شیرینتر و امیدوارکنندهتری برای تعریف دارند. تو که به همه ثابت کردی میتوان عاشقانه زیست و قلبهای مردم را تسخیر کرد.
از تو میگوئیم که در بحرانهای بزرگ کشور که ستاد مدیریت بحران در خواب عمیق بود با صندلیهای رنگارنگ، تو خود در سیل غرق در آب و کنار مردم بودی و در زلزله، پنجه به پنجه با آوار و بیچارگی مردم.
از دمشق چه بگوئیم؟ از آن جوانهای حسینی که تو به آنها جرات طوفان دادی. آنها که با حاج قاسم پر بودند از جسارت و رویاپردازی برابر دشمنی که حیوانصفت بود. بهراستی چه کردی که اینگونه عمهی سادات تو را خرید؟ در نمازت چه میگفتی؟ در راز و نیازهای شبانهات با معشوق چگونه سخن میکردی سردار؟ برای حسین(ع) چه اندازه پا به رکاب بودی که بلیط سفر به سرزمین خوشبختی در مشتت پنهان شده بود؟!
برای تو نوشتن سخت است حاجی. تو که پروازت، شروع غصههای دنیا بود. تو که خلاصه کنیم: پشت و پناه ایران بودی.
————–
حامد صیفی
—————
انتهای پیام/ 3140/