فرهنگ و هنر

«جیرانِ» حسن فتحی، انتظار آفرین در گام نخست

«جیرانِ» حسن فتحی، انتظار آفرین در گام نخست

این مسئله در شکل نگارش فیلمنامه و چینش فعل و انفعالات درون متنی و در ادامه در شکل کارگردانی او قابل رصد است. برای نمونه می‌توان به سکانس گردن زنی در ابتدای داستان اشاره کرد که در کم‌ترین زمان ممکن با چند نمای بسته از واکنش های فیزیکی و بازی با صورت و نگاه بازیگران، خط و ربط آنها با یکدیگر مشخص می‌شود و با تکیه بر نماهایی کوتاه اما از زاویه نگاهی درست تکلیف مخاطب را با موقعیت، نگرانی‌ها و دل مشغولی‌های اولیه شخصیت‌ها، چینش قدرت و البته دیکتاتوری و همزمان تزویر و دغل بازی موجود در فضا آشنا می‌کند. برای شناخت فضای حاکم بر دربار ناصری کافی است دو سکانس گردن زنی و سکانس ارائه گزارش عملکرد اقاخان نوری(امیر جعفری) صدراعظم دربار را در نظر بگیریم تا مشخص شود که با چه انسان های و در چه فضایی روبرو هستیم. آیا این داده ها معرف لایه های درونی شخصیت هاست؟ آیا تمام ریزه کاری های ذهنی و رفتاری آنها را عیان می کند؟ پاسخ قطعا منفی است. اما آیا این میزان از ارائه داده، بدون اضافه کاری های بصری و کشدار کردن نماها و دیالوگ ها به عنوان نمونه نسبتا استاندارد برای کد گذاری ابتدایی در داستان کافی است؟ پاسخ مثبت است.

به شکلی قرینه همین ویژگی در مورد ارتباط میان سیاوش (امیرحسین فتحی) و خدیجه (پریناز ایزدیار) صادق است. بناست در قسمت نخست مخاطب با اندازه و شکل ارتباط عاطفی میان این دو جوان آشنا شود و آن را باور کند؟ پاسخ مثبت است. آیا این اتفاق می افتد؟ باز هم پاسخ مثبت است.در همین مسیر بناست مخاطب تا حدی از کد گذاری های رفتاری و خلقی این دو جوان عاشق آگاه شود. بناست درک کند که خدیجه دختری معمولی و منفعل نیست. بناست درک کند که سیاوش سر پر سودایی دارد و در عین عاشق پیشگی، سرنترسی هم دارد و امکان طغیان در مختصات رفتاری او قابل پیش بینی است.

آیا متن و اجرا مجال رسیدن به این اطلاعات را برای مخاطب فراهم می کند؟ پاسخ مثبت است.این همه البته جدای از متن، مرهون شیوه کارگردانی، انتخاب جای دوربین، زاویه دوربین، اندازه نما و البته انتخاب سرکات های تدوین است. در دل همین فضای به اندازه که حتما ناشی از نگاه پرحوصله فتحی و درک دقیقش از جهانی که قصد ترسیم آن را داشته ، دوری از اضافه کاری تصویر و متنی رقم خورده است. چه که فقدان این درک می توانست منجر به زیاد گفتن، زیاد ماندن روی یک نما، زیاد تاکید کردن بر یک حالت و زیاد مکث کردن و … شود.حتی در شکل معکوش آن می توانست منجربه کم گویی های نقصان ساز شود. که البته در قسمت نخست این اتفاق نیفتاده است.

این همه اگر نبود رخداد پایانی قسمت اول و مواجهه ناصر الدین شاه با خدیجه (جیران)، اثر بخشی لازم را حاصل نمی کرد و مخاطب نگران تبعات رویارویی این دو با هم نمی شد. داستان از ابتدا تا انتها در قابل کلیشه های حاکم بر جهان داستان های عاشقانه چیده شده است.فضایی که دو جوان عاشق درست در لحظه ای که بناست به مراد دل شان برسند با مانعی بزرگ روبرو می شوند. نکته اما اینجاست که در دل معدود آثاری که استفاده به قاعده و کم زائده از این شکل روایی بارها تکرار شده را هم بلد نیستند، داستان گویی بی لکنت و سرراست فتحی در گام نخست سریال جیران قابل چشم پوشی نیست.

از وجه دیگر شناخت فتحی از مفاهیم روانشناختی و فیلمنامه نویسی به شکل توامان، باعث شده تا بتواند با تکیه بر تک موقعیت ها و تک دیالوگ هایی، نیازها و خلاهای ذهنی و روحی شخصیت ها را نقطه گذاری کند تا در ادامه سریال، امکان برداشت ازاین بذرپاشی را داشته باشد. به عنوان نمونه می توان به تک دیالوگ های ناصرالدین شاه(بهرام رادان)  که ترسیم کننده شخصیت ضعیف،دهن بین و همواره تحت تاثیر اطرافیانش است، اشاره کرد، شخصیتی که برای فرار از ناکامی ها و اضطراب و درگیری های درونی اش، به دامن زنان پناه می برد و حالا در این مسیر نوبت به جیران رسیده است. این تک ضرب های روانشناختی در مورد خدیجه و سیاوش و دیگران هم قابل ردگیری است.

در این میان نباید از اجرای پریناز ایزدیار، امیرحسین فتحی و حتی بهرام رادان در نقش هایی که متناسب با ویژگی های ذاتی شان ایفا می کنند، غفلت کرد. به نظر می آید فتحی به شکلی آگاهانه از جوانی، ورزیدگی و سرپرسودای فرزندش امیرحسین فتحی و ویژگی های بیانی و فیزیکی او یا قابلیت های درونی ایزدیار که توامان جنسی از آسیب پذیری و قدرت را در صورت و شمایل اجرایش دارد و یا حتی جنسی از خامی و حرکات باسمه ای بدن و بیان که جز ویژگی های بازی بهرام رادان است، آگاه بوده و با برجسته تر کردن آنها و نشاندن این بازیگرها در جایگاه شخصیت هایی که این مختصات ذاتی به کار اجرایشان می آید، استفاده حداکثری از توان ذاتی و تکنیکی این نام ها را به کار بسته است(که البته امیدوارم در ادامه هم چنین کیفیت و راکوردی حفظ شود).

این همه اما صرفا مربوط به بذرپاشی های فتحی در گام نخست این سریال است و بسیار زود است قضاوت کردن در مورد کلیت این اثر، چرا که اصولا این کلیت داستان و شیوه روایت بصری آن است که می تواند معیار قضاوت در مورد یک اثر سریالی باشد، چرا که دشوارترین کار سازنده چنین آثاری حفظ کیفیت ابتدایی، حفظ و استمرار بخشیدن به آن و البته پرورش دادن نقطه گذاری های ابتدایی در قسمت های بعدی است، به شکلی که شخصیت ها و لایه های درونی شان کم کم بر مخاطب برملا شود، موقیعت های داستانی در عین تکمیل یکدیگر توان جذب و غافلگیری مخاطب را داشته باشند و نگاه کلی حاکم بر اثر و دو قطبی ابتدایی تعریف شده تا انتها بی آنکه خودش را نقض کند، برپا و استوار بماند.

برای قضاوت زود است باید نشست و دست کم چند قسمتی از سریال را دید تا بتوان نظر دقیقی در مورد چند و چون آن ارائه کرد. در قدم نخست اما فتحی تا حد خوبی از پس معرفی فضای کلی داستان و معرفی موقعیت جغرافیایی و ترسم آرزوها و موانع پیش روی این آرزوها برآمده است که طبیعتا انتظارات از قسمت های بعدی سریال را بالا می برد.

۵۷۲۴۴

مجله خبری recive.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا