با فرومایگان چه باید کرد؟
با فرومایگان چه باید کرد؟
فرومایگان همواره بودهاند اما هیچ وقت صدایشان این قدر بلند نبوده. قدیمترها شاید اندکی شرم و حیا هم داشتند چرا که به دانش و بضاعت اندک خود وقوف داشتند و میدانستند هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و به همین علت خیلی جاها سر و کله شان پیدا نمیشد. تا حدی، حد و حدود خودشان را میدانستند و در هر امری مداخله نمیکردند. مخاطبشان مشخص بود و جایگاه و پایگاهشان معین. حالا اما هم داعیهدار روشنفکریاند و هم متخصص زیباییشناسی و هنر. هم در سیاست و تاریخ خود را صاحب نظر میدانند و هم در علم و فنآوری حرفها برای گفتن دارند. و ای کاش فقط اظهار نظر بفرمایند و دیگران را به حال خودشان واگذارند. خیر! نه تنها قاطعانه تکلیف همه چیز را مشخص میکنند بلکه دیگران را به صلابه میکشند که چرا خلاف رای و نظر ما سخن میگویی. و تازه به این هم رضایت نمیدهند و از تو انتظار دارند علاوه بر آنکه امروزِ خودت را مطابق رای و نظر آنها تنظیم کنی بلکه درباره گذشتهات هم موظفی به آنها توضیح بدهی. مثلا باید بگویی اگر امروز به فلان امر ناپسند معترضی چرا چهل سال پیش در مقابلِ اتفاقی مشابهِ همان اتفاق خاموش بودهای و تو اگر توضیح بدهی که مثلا من چهل سال پیش، هشت سال بیشتر نداشتهام نه تنها رضایت نمیدهند بلکه انتظار دارند دست کم بابت آن خبط و خطایی که در هشت سالگیات مرتکب شدهای توبهنامه بنویسی و از آنهایی که فرومایگان تشخیص میدهند اعلام برائت بفرمایی.
قاعدتا از چنین فرومایگانی که آنها را میتوان نئوفرومایه نامید نباید هراسید اما آنها ترسناکند. به چند دلیل: اول آنکه صدایشان خیلی بلند است. به دلیل همان وقاحت ذاتی که دارند از عربدهکشی و هیاهو و جلوی در و همسایه آبروریزی راه انداختن پروایی ندارند. و طبیعی است که آدمهای آبرودار سعی میکنند با چنین موجوداتی سر و کار پیدا نکنند. آنها به راحتی دشنام میدهند. و تو هر چه قدر هم که پوستت کلفت باشد در مقابل این حجم از وقاحت کم میآوری. دیگر آنکه به راحتی بهتان میزنند و تو هر چه قدر هم که بخواهی نجابت به خرج دهی نمیتوانی در برابر این همه لجنپراکنی که حیثیت و شرافت تو را نشانه رفته است، بی تفاوت بمانی. تو کم میآوری چرا که برای این جنگ ناعادلانه و نابرابر تربیت نشدهای. تو سر سفره پدر و مادرت بزرگ شدهای و چیزی از پلشتی و نامردمی نیاموختهای. تو را انصاف و فتوت آموختهاند و فرومایگان را هدف وسیله را توجیه میکند. تو با دشمنانت هم نمیتوانی این قدر بیرحم باشی اما فرومایگان آمدهاند برای دریدن و بیآبرو کردن و هتک حیثیت کردن. تو خانواده داری، آبرو داری، وطن داری، عاطفه داری، و دوست داشتن و دلی بیکینه بزرگترین سرمایه توست اما فرومایه چیزی برای از دست دادن ندارد. آمده است برای تخریب و کینتوزی و تخم تفرقه و نفرت پراکندن. تو حاضری قربانی شوی اما سرزمینت به یغما نرود. فرومایه اما برایش سرزمین معنایی ندارد. همهچیز را برای مطامع پلشت خود میخواهد. به هر قیمتی. هویت، قومیت، ملیت، زبان، فرهنگ، تاریخ به یغما برود اما او و هم مسلکانش عقدههای فروخورده خود را بالا بیاورند.
فرومایه این روزها بیش از هر وقت دیگری دعوی مبارزه با وضع موجود را دارد اما اگر نیک بنگری میبینی که شبیهترینِ مخلوقاتِ خداوند به بانیان وضع موجود همین هایند؛ درست مثل دو روی یک سکه. همانگونه که بانیان وضع موجود هیچ کس جز خود را به رسمیت نمیشناسند، فرومایگان نیز احدی جز خود را به رسمیت نمیشناسند. حتی انتقاد از وضع موجود را جزو حقوق حقه خود میدانند. همه جز خود آنها گذشتهای ناپاک دارند و به علت سوءسابقه حق حرف زدن ندارند. همه به دنبال منافع شخصی خود هستند الا فرومایگان که از مادر قلندر و پاک باخته به دنیا آمدهاند. فرومایگان درست مثل برادران تنی داعشی خود حق مطلقند. هرکس به هیئت بی مثال آنها در نیاید لیاقت زیستن ندارد. النصر بالرعب کارآمدترین سلاح آنهاست.همه باید از آنها بترسند، از زبان به دشنه و دشنام آلودهشان، از وقاحت بی حد و تصورشان. از پرده دری و دروغهای بی انتهایشان. فرومایگان آمدهاند تا از همه انتقام بگیرند. از روشنفکر و متدین. از سرمایهدار و پابرهنه. از آدمهای نجیب و منصف. از آنهایی که برخلاف فرومایگانِ غرغرو یک عمر شرافتمندانه کار کردهاند.
فرومایگان از آنهایی که کار خودشان را میکنند و بار خودشان را میبرند، نفرتی عجیب دارند. از آنجایی که خودشان سراسر عمرشان را به بطالت و بوالهوسی و دشنام دادن به این و آن گذراندهاند گمان میکنند همه آدم حسابیهایی که اثری به جای گذاشتهاند و یا اندک سرمایهای اندوختهاند عزیزکرده بانیان وضع موجودند. فرومایگان چیزی به جز عیب در دیگران نمیبینند چرا که خودشان به هیچ هنری آراسته نیستند و به تعبیر خواجه شیراز: «که هر که بی هنر افتد نظر به عیب کند».
فرومایگان بلای مهیب روزگار مایند. فضا را برای تفکر و زیبایی و آزادی و انصاف تنگ میکنند. با هیاهو و عربدهکشی نمیگذارند سخن سنجیده و پاکیزه شنیده شود. گرد و خاک راه میاندازند تا روشنی و امید به چشم نیاید. نزاع و دشمنی راه میاندازند تا جایی برای مهر و دوستی باقی نماند. فرومایگان چشم دیدن توفیق هیچ کسی را ندارند هم از این رو آن که در چشم دیگران محبوب است در نظر آنها منفورترین است و همه همتشان را به کار میگیرند تا آن که در دل و دیده مردم جای دارد، به حضیض ذلت در غلتد تا عیش این زمره بیاصل و نسب کامل شود. لذتی که فرومایگان از شکست دیگران میبرند وصف ناشدنی است. گویی شکست دیگری، پیروزی آنهاست. با فرومایگان چه میتوان کرد؟
به نیچه بازگردیم:
این جا ناپاکان را خانهای فراهم نمیکنیم
و چون تندرها بر فرازشان خواهیم زیست
به نزدیک عقابان
به نزدیک برف
به نزدیک خورشید: تندبادها چنین میزیند
و روزی چون تندباد بر ایشان وزیدن خواهم گرفت
و با جانم نفس از جان هاشان خواهم ستاند
آیندهام چنین میخواهد
(همان. صفحه ۱۱۲)
۵۷۵۷