فرهنگ و هنر

آشنایی‌زایی‌ها و آشنایی‌زدایی‌ها از «مادربزرگ انقلاب»

آشنایی‌زایی‌ها و آشنایی‌زدایی‌ها از «مادربزرگ انقلاب»

سریال‌سازی درباره قهرمانان ملی در چند سال اخیر به اوج خودش رسیده است. همین چندی پیش سریال «صبح آخرین روز» با مضمونِ زندگینامه شهید شهریاری، دانشمند هسته‌ای از شبکه دو سیما پخش شد، سریال «بانوی سردار» را پرویز شیخ‌طادی ساخت که از شبکه سه سیما روی آنتن رفت. «آتش در گلستان» هم با توجه به زندگی مرضیه دباغ این شب‌ها از شبکه پنج سیما پخش می‌شود. 

البته نسخه سریالی از فیلم «موقعیت مهدی» که به عنوان بهترین فیلمِ جشنواره فیلم فجر برگزیده شد هم برای سال آینده در حال آماده‌سازی است که مفاهیمِ جدید و ناگفته‌هایی از زندگی شهید باکری را به نمایش می‌گذارد. پرتره‌سازی آنقدر تأثیرگذار است که به تعبیرِ همسر فقید شهید بابایی بعد از ساختِ «شوق پرواز» بسیاری علاقه‌مند به زندگی این شهید شدند و بارها از او پرسیدند که زندگی شهید همان‌طوری بود که در تلویزیون پخش شد؟!

این پیگیری سبک زندگی قهرمانان ملّی خودش می‌تواند جریانِ الگوسازی در جامعه ایجاد کند. همان نکته‌ای که درباره ساختِ پرتره‌ها و شخصیت‌ها وجود دارد و خودِ فیلمسازان شناخته‌ شده همیشه این نگرانی را با خودشان دارند. جالب است وقتی در مراسم بزرگداشتِ مرحوم ضیاءالدین درّی فیلمنامه «سنجرخان» به محمدحسین لطیفی پیشنهاد شد بعد از این همه سال فیلمسازی، یک نگرانی ته دلِ خودش داشت و امیدوار بود که بتواند و شرمنده مردمِ کردستان نشود. 

در ساختِ فیلم و سریال درباره شهدا خصوصاً حاج قاسم سلیمانی هم این اتفاق افتاد. کارگردانان و فیلمنامه‌نویسانِ زیادی از رویِ علاقه دوست داشتند که درباره این شخصیت بنویسند و کار کنند اما هر کدام این نکته را با خودشان می‌گفتند، باید کاری ساخته شود که درخور شأن این سردار و قهرمانی‌هایش باشد. محمد خزاعی که در آن دوره بیشتر به عنوان تهیه‌کننده شناخته می‌شد اعلام کرد اگر کسی یا کسانی می‌خواهند درباره شهید سلیمانی سریال یا فیلمی بسازند بیش از هرچیزی، به پژوهش درباره این شهید بزرگوار بیندیشند. 

همان کاری که پرویز شیخ‌طادی اعتقاد دارد برای ساختِ «بانوی سردار» و «آتش در گلستان» بیش از هرچیزی به آن توجه کرده است. در سریال‌هایی از این دست که با یک قهرمان واقعی مواجهیم نه قهرمان نمایشی و دراماتیک، وفاداری به حقیقت و پرهیز از تحریف شخصیت واقعی و قربانی کردن آن پای جذابیت‌های دراماتیک خود می‌تواند به ضعف بزرگ و تحریف حقیقت منجر شود. ضمن اینکه سریال روایت یک زندگی واقعی است و اتفاقاً در بستر همین زندگی و مؤلفه‌های آن است که کسی مثل مرضیه دباغ به یک قهرمان ملی و شخصیت واقعی بدل شده است.

در اینجا مخاطب نه با سوپرمن و سوپراستار که با یک ستاره علمی و ملی مواجه است که رفتارهای قهرمانانه او در فعالیت‌های علمی و منش‌های اخلاقی‌اش صورت‌بندی می‌شود. شخصیتی که بیش از صورت قهرمانی، سیرت قهرمانی دارد؛ قهرمانی که قهرمان بودنش حاصل منش و روش علمی اوست نه رفتارشناسی یک ابرقهرمان سینمایی!

همچنان‌که مخاطبی هم که پای این سریال می‌نشیند شاید آشنایی‌اش با قهرمان قصه در همین حد باشد که نامی از او شنیده و تنها تصویری که از مرضیه دباغ دارد اولین فرمانده زن سپاه پاسداران است. اتفاقاً سریال‌های شخصیت‌محور یا مستندهای پرتره قرار است هم آشنایی‌زایی کند هم آشنایی‌زدایی و تصورات غلط یا کلیشه‌ای درباره یک شخصیت مشهور را اصلاح کند.

قبل از پرداختن به «آتش در گلستان»، لازم است با پرتره دیگری که پرویز شیخ طادی آن را خلق کرده آشنا شویم. «بانوی سردار» روایتی از دیرباز که کارگردان «شکارچی شنبه» سراغش رفت. همان «بی‌بی‌مریم» معروف که افسر ارشد انگلیسی را دستگیر کرد و به او گفت به ملکه‌تان بگو این کلاه و این تاج را یک زن ایرانی بر سرت گذاشته است.

داستان «بانوی سردار» برگرفته از واقعیت‌های تاریخ معاصر بود، ماجرایی که به مبارزات ایل بختیاری به رهبری یک بانوی شجاعِ ایرانی با ظل‌السلطان قجری و انگلیسی‌ها، برمی‌گشت. پرویز شیخ طادی کارگردان سینما و تلویزیون با دستمایه قرار دادن قصه زندگی بی‌بی‌مریم که جایگاه شاخصی در حوزه مبارزات ضدامپریالیستی در ایران دارد سریال «بانوی سردار» را نوشته و کارگردانی کرده است.

در سریالِ این روزهای شبکه پنج هم پرویز شیخ طادی دوباره یک زن قهرمان را معرفی کرده که نکاتِ جالبی درباره او مطرح می‌شود. حتی او را به عنوانِ چریکِ مسلح ایرانی هم می‌شناسند. او در زمان حکومت پهلوی زندانی سیاسی بود و در دوران تبعید سید روح‌الله خمینی در پاریس محافظ شخصی خانواده او و پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، از بنیانگذاران سپاه پاسداران و سپس نماینده مجلس شورای اسلامی شد. از وی به عنوان نخستین و تنها فرمانده زن سپاه پاسداران یاد شده‌ است.

مرضیه دباغ کیست؟

طاهره دباغ که به او لقب مادربزرگ انقلاب را داده‌اند از شاگردان سیدمحمدرضا سعیدی بود و با جامعه روحانیت مبارز همکاری داشت. در سال ۱۳۵۳ و پس از دوبار بازداشت توسط ساواک با کمک محمد منتظری و با پاسپورت جعلی از کشور خارج شد. وی و دخترش رضوانه میرزا دباغ، در خاطراتشان از زندان به شکنجه‌های شدید توسط ساواک اشاره کرده‌اند.

پس از دستگیری توسط ساواک و پس از چند مدت کوتاهی که از زندانی بودن او گذشت سازمان ساواک او را از زندان آزاد کرد. اما دباغ پس از جراحی و درمان بیماری اش به خارج از کشور فرار کرد. دباغ ابتدا به لندن رفت و به‌مدت شش ماه در یک هتل، به عنوان نظافتچی در قبال پول و مقداری غذا و جایی برای خواب مشغول به‌کار شد.

او در فرانسه و انگلیس در اعتصاب غذاهایی برای آزادی زندانیان سیاسی ایرانی شرکت کرد. در عربستان سعودی به توزیع اعلامیه‌های خمینی در میان زائران می‌پرداخت اما بیشتر فعالیت‌های او در خارج از کشور مربوط به آموزش مبارزات چریکی در سوریه و لبنان زیر نظر محمد منتظری و با حمایت موسی صدر می‌شد.

او در برپایی یک اردوگاه نظامی در سوریه برای آموزش چریک‌های ضد شاه ایرانی مشارکت داشت و توانست نسل جوانی از ایرانیان مبارز را با تاکتیک‌های شبه‌نظامی آشنا کند. در خارج وی را با نام‌های خواهر دباغ، خواهر زینت احمدی نیلی و خواهر طاهره می‌شناختند.

وی نخستین و تنها محافظ زن سید روح‌الله خمینی است که در زمان اقامت خمینی در پاریس با توجه به آموزش‌هایی که دیده بود، محافظ شخصی او شد و نیز وظایف اندرونی بیت او از جمله خرید، شستشو و امور منزل را نیز برعهده داشت.

پس از پیروزی انقلاب مناصبی چون فرماندهی سپاه همدان، و رئیس زندان‌های زنان تهران را بر عهده داشت. آیت‌الله خمینی وی را با نام خواهر طاهره خطاب می‌کرد. وی اولین فرمانده سپاه غرب کشور در بعد از انقلاب بود. همچنین از وی به عنوان نخستین و تنها فرمانده زن سپاه پاسداران یاد می‌شود. او در نابودی سازمان‌های رقیب جمهوری اسلامی از کومله و حزب دموکرات کردستان گرفته تا شبکه‌های مخفی فدائیان و منافقین نقش فعالی را ایفا کرد. دباغ به همراه جوادی آملی و محمد جواد لاریجانی یکی از سه نماینده‌ای بود که در سال ۱۳۶۷ پیام روح‌الله خمینی را به گورباچف رساند.

وی سه دوره نماینده مردم تهران و همدان در مجلس شورای اسلامی، مسئول بسیج خواهران کل کشور و استاد مدرسه عالی شهید مطهری بوده‌است و در اواخر عمر از اعضای شورای مرکزی جمعیت زنان انقلاب اسلامی و مدرس واحد معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت و قائم مقام دبیرکل جمعیت زنان جمهوری اسلامی بود.

هنگامی که در مجلس ششم، برای اولین بار دو نماینده زن، الهه کولایی و طاهره رضازاده، اعلام کردند که می‌خواهند با مانتو وارد مجلس شوند، مرضیه حدیدچی دباغ آن‌ها را تهدید کرد «اگر نماینده‌ای بدون چادر وارد مجلس شود، کتک می‌خورد.»

وی یکی از زندانیان سیاسی است که سابقه شکنجه با دستگاه آپولو را داشته‌است.

نقش اصلی سریال/ سختی‌های بازی پرتره‌ها!

فرید قبادی که نقش «کاک اعلا» را در سریال «آتش در گلستان» دارد درباره نقش اصلی این سریال گفت: «خانم قمری بسیار با انگیزه بود و این کار برایش خیلی جدّی بود. لذت می‌بردیم وقتی تلاشش را می‌دیدیم. چون شخصیت معاصر بود خیلی احساس تکلیف می‌کرد که در رفتارهایش اشتباهی نباشد. در ابتدا قرار بود نسرین بابایی نقش خانم دباغ را بازی کند. آمد مدتی کار کرد. اما بنا به دلایلی این همکاری ادامه پیدا نکرد. فکر می‌کنم مهم ترین مسئله تداخل کاری بود. بابایی برای داشتن آمادگی جسمانی لازم برای این نقش کلاس‌های ورزشی و رزمی رفت. جای او در کار خالی بود. مرجان قمری هم بسیار زحمت کشید.» 

مرجان قمری خودش چندی پیش درباره بازی در این سریال گفته بود: «من تاکنون اسلحه دست نگرفته بودم و در این کار یاد گرفتم چطور شلیک کنم. در شخصیت حدیدچی چیزی که برای من جذاب بود، این بود که او علاوه بر جسارت در جنگ و حماسه آفرینی، مهر مادری در قلب خود داشت و حتی بسیاری از رزمندگان او را مامان مرضی صدا می‌کردند.» 

کاوه خداشناس نقش شهید شهریاری را بازی می‌کرد از سختی‌های بازی در نقش‌ شخصیت‌ها می‌گفت؛ آن‌قدر کار سختی است و چالش دارد، اگر بازیگر نتواند تعادل ایجاد کند حتماً همذات‌پنداری برای مخاطب اتفاق نخواهد افتاد. همان نکته‌ای که محسن قصابیان درباره بازی در نقش «منصور» اشاره کرده بود. 

شاید نکته‌ای که باید درباره انتخاب بازیگر شخصیت‌ها و قهرمانان، به آن اشاره کرد همان پاسخی باشد که پرویز شیخ‌طادی کارگردان سریال «آتش در گلستان» به خبرنگار تسنیم داد. او  درباره اینکه چرا قمری را برای ایفای این نقش انتخاب کرد، توضیح داد: ایفای نقش این شخصیت آمادگی جسمانی زیادی لازم دارد و همچنین بازیگر باید در لحن و کلام این شخصیت را ارایه می‌کرد و از پس وضعیت جسماتی هم برمی‌آمد و به نظر خانم قمری از پس کار برآمدند و سکانس های حساس عاطفی و خانوادگی را هم به نحواحسن نمایش دادند.

اما چالش‌های ساختِ قهرمانان ملّی و فرارِ سازندگان!

هادی حجازی‌فر چندی پیش رسماً اعلام کرد کارهایی که انفجار و بمب و پروداکشن‌های آنچنانی بخواهد دورش را خط قرمز می‌کشم. همان گلایه‌هایی که به نوعی علی غفاری بعد از فیلم «تک‌تیرانداز» داشت و حالا پرویز شیخ‌طادی هم این گفته‌ها را به نوعی دیگر می‌گوید. شیخ‌طادی این‌گونه پاسخ داد: «انجمن سینمایی انقلاب و دفاع مقدس  پول گزافی از ما گرفتند ! هرچه پول داشتیم برای آهن قراضه دادیم، حدود هفتصد، هشتصد میلیون پول آهن پاره دادیم ماشینی دادند که نزدیک بود بازیگران با آن به دره بروند! شهرک سینمایی دفاع مقدس کاملاً ناامن است و امیدوارم برایش کاری کنند. امیدوارم تلویزیون هرچه زودتر فکری برای این موضوع بکند یا خودش بتواند در شهرک غزالی یا جایی دیگر فضایی فراهم کند تا فیلمسازان بتوانند به راحتی وارد موضوعات دفاع‌مقدس یا روایتِ قهرمانان ملی بشوند.» 

این گلایه‌ها را به نوعی دیگر، سیدحامد حسینی تهیه‌کننده سریال مطرح کرد. او گفت: «وقتی درباره قهرمان ملی صحبت می‌کنیم نباید بگوییم چه کسی کمک کرد یا نکرد بلکه همه باید حمایت کنند. متأسفانه امروزه شرایط فیلمسازی در کشور برای قهرمانان ملی خیلی سلامت نیست زیرا افراد مختلف می‌خواهند قهرمانان ملی را تصاحب کنند و از طرف جناح خاصی درباره او صحبت کنند درنتیجه برای تولید یک سریال قهرمان‌محور باید بیش از زحمات دیگر سریال‌ها بجنگیم.» 

به نظر می‌رسد باید مدیران و مسئولان فرهنگی مرتبط با ساخت سریال‌ها و فیلم‌ها در سینما و تلویزیون، مسیر ساخت قهرمانان ملّی و اساطیری و ادبی را آنقدر هموار کنند که کودکان و نوجوانان ما بیشتر از بتمن و سوپرمن، شهدا و قهرمانانِ‌ خودمان را بشناسند که کم هم نبوده و نیستند. 

یک تعبیرِ جالب درباره شباهت شخصیتِ دباغ به شهید چمران

فرید قبادی در برنامه‌ای تلویزیونی درباره سریال «آتش در گلستان» صحبت می‌کرد این شخصیت را به شهید چمران شباهت داد و گفت: “من خانم دباغ را ندیده‌ام و درباره‌شان نخوانده‌ام. اما احساس می‌کنم شخصیتی شبیه به شهید چمران دارد. حس می‌کردم همانطور متفکر، طراح، باهوش و مهربان است. در مطالعاتی که  داشتم خواندم که مقطعی هم با شهید چمران در لبنان حضور داشته است. امیدوارم اطلاعات غلطی ندهم. فکر می‌کنم کسی که بتواند در یک قائله بی‌رحم وارد شود هوشمندی ویژگی بارز او بوده است. رفتن او از یک شجاعتی می‌آید که می‌پذیرد و می‌گوید می‌روم.”

چقدر «آتش در گلستان» موفق شده است؟

چند نکته می‌توان اشاره کرد؛ اولین ویژگی سریال «آتش در گلستان»، صادق بودن و منطبق با نگاه انقلاب اسلامی است. بی‌آنکه تحمیلی و علیه باور درونی سازندگانش باشد. در واقع با لایه‌های دورو و بیماردلی روبه رو نیستیم.  دومین ویژگی آن توانایی تعادل ساختاری که به سمتِ شعارزدگی نرود. سینمای داستان‌گو در میانِ این سریال تلویزیونی وجود دارد. اما کاری بی‌زوائد و کم اشتباه در روایتگری دیده می‌شود؛ مثل “روزگار قریب” عیاری. یکی دیگر از ویژگی‌های این سریال تلویزیونی، واقعیت‌گرایی که هم در این مجموعه و هم در سریال «بانوی سردار» او دیده می‌شود. 

بازی خوبِ مرجان قمری نشان از بازی گرفتنِ خوب پرویز شیخ‌طادی دارد. همان‌طور که علی نصیریان بعد از اکرانِ «شکارچی شنبه» این نکته را گفت که پرویز شیخ طادی بازیگردانی و بازی گرفتن از بازیگرها را به خوبی می‌داند. شاید از همه مهمتر شجاعت و شناخت شخصیت‌ها است که کارگردان «آتش در گلستان» به خوبی بر آنها تسلط دارد.

۲۳۲۵۹

مجله خبری recive.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا