چرا بعضی اصولگرایان وقتی به قدرت می رسند، لیبرال می شوند؟
چرا بعضی اصولگرایان وقتی به قدرت می رسند، لیبرال می شوند؟
کسانی که تحریم را بیاهمیت میدانستند حالا دنبال حذف آن هستند، کسانی که با تکنرخی کردن ارز یا افزایش قیمتهای انرژی مخالفت میکردند، امروز باید از آن دفاع کنند. کسانی که با برخی خانمهای فعال در شبکه اجتماعی مخالف بودند، امروز آنان را دعوت به جلسه میکنند.
آنان در تمام سخنان خود مفهومی به نام نئولیبرالیسم را محکوم میکنند، ولی هنگامی که به قدرت میرسند، دیدگاه نئولیبرالیسم در برابر کارهای آنان لُنگ میاندازد. با صفر و صد سیاستهای جاری مخالف هستند، ولی هنگامی که خودشان به قدرت میرسند، صفر و صد آن را اجرا میکنند.
در مقام منتقد فریاد عدالتخواهی آنان به فلک میرسد، در مقام مجری و سیاستگذار، شکافهای اجتماعی و ناعادلانه را تشدید میکنند. دروغگویی نیز مصداقی از این رویکرد است که متوجه تبعات بعدی دروغ نیستند و مثل آب خوردن دروغ میگویند.
شاید تصور کنید این افراد فریبکارانه عمل میکنند. ای کاش چنین بود، یعنی ای کاش آنها حقیقت را میدانستند و فقط برای رسیدن به قدرت نعل وارونه میزدند، در حالی که چنین نیست. بخش مهمی از آنان صادقانه ولی ناآگاهانه وضعیت موجود را نقد و با آن مخالفت میکنند، لذا هنگامی که به قدرت میرسند، هیچ برنامهای ندارند و تازه متوجه میشوند که اصولا کاری جز آنچه پیشینیان میکردند نه بلدند و نه اطلاع دارند و نه مجاز به انجام آن هستند.
جالب اینکه کارهای جدید و متفاوت آنان نیز به معنای برنامه نیست، بلکه نوعی اقدامات عامهپسند و اقتضایی است که جز زیان نتیجه دیگری ندارد. این وضعیت از دو ویژگی ناشی میشود؛ اول تخریب زمین بازی سیاست در ایران است. هنگامی که یک نفر میتواند مبتذلترین تحلیلهای اقتصادی را جلوی مجموعه مدیران عالی کشور ارایه دهد و کسی هم متعرض او نشود، یعنی زمین سیاست و اندیشهورزی بهطور کامل شخم زده شده است. ویژگی دوم بنبست نظری جناحها و گروههای سیاسی است. گفتار و رفتار اقتضایی و ارتجالی ناشی از نداشتن تحلیل و نظریه کلان نسبت به جامعه و روند پیش روی آن است. به نظرم فقدان نظریهای منسجم موجب شده است که اکثر سیاستورزان ایرانی اعم از اصولگرا، نواصولگرا، اصلاحطلب، منتقد، برانداز و… هر کدام به نسبتی در گفتار و رفتار اقتضایی و ارتجالی باشند و نتوانند مفهومی سازنده را به مخاطب منتقل کنند.
23302